مؤيد ديگر اين معنى اظهارات هارون در پاسخ " يحيى بن خالد برمكى " در مورد على بن موسى (عليه السلام) است، يحيى (كه قبلا نيز دربارهء امام كاظم (عليه السلام) بدگويى وسعايت كرده بود) به هارون گفت:
پس از موسى بن جعفر اينك پسرش جاى او نشسته و ادعاى امامت دارد (بهتر است از هم اكنون على بن موسى (عليه السلام) تحت نظر مأموران خليفه قرار گيرد!) هارون (كه هنوز قتل موسى بن جعفر را فراموش نكرده بود و از عواقب آن نگران بود)، پاسخ داد:
آنچه با پدرش كرديم كافى نبود؟ مى خواهى يكباره شمشير بردارم و همهء علويين را بكشم؟! (1) خشم هارون، درباريانش را خاموش ساخت، و ديگر كسى جرأت نكرد در بارهء آن حضرت به سعايت بپردازد.
على بن موسى با استفاده از اين فرصت در زمان هارون، علنا اظهار امامت مى كرد و در اين مورد بر خلاف پدران بزرگوارش تقيه نداشت، تا آنجا كه بعضى از مخلصان و دوستان آن بزرگوار، او را بر حذر مى داشتند و امام (عليه السلام) به آنان اطمينان مى داد كه از سوى هارون آسيبى به وى نخواهد رسيد!
صفوان بن يحيى مى گويد: چون امام ابوابراهيم موسى بن جعفر (عليه السلام) درگذشت وعلى بن موسى الرضا (عليه السلام) امر امامت و خلافت خود را آشكار ساخت، به حضرت عرض شد:
شما امر بزرگ و خطيرى را اظهار مى داريد و ما از اين ستمگر بر شما مى ترسيم.
فرمود: او هر چه مى خواهد كوشش كند، او را بر من راهى نيست. (2)