استمداد از مهاجرين و انصار پس اى پسران برومند " قيله " (1) آيا به راستى دلتان رضا مى دهد كه مرا در مورد ارثيهء پدرم چنين بكوبند و خرد كنند و از حق خود محروم و بى نصيب سازند؟... در حالى كه شما چشم در چشم من داريد و صداى مرا مىشنويد، گردهم جمع مى شويد و انجمن و اجتماع تشكيل مى دهيد و فرياد داد خواهى مرا به گوش خود مىشنويد و از حال و كار من آگاه هستيد. براى يارى دادن به من، شما را عده و نفرات فراوان و ساز و برگ كافى است، سلاح و سپر و تجهيزات پيكارتان در راه حق به اندازه ء كافى هست، و در چنين شرايطى فرياد دادخواهى و التماس حق طلبى من به گوش تان مى رسد ولى پاسخم نمى دهيد. نالهء استغاثه ام را مىشنويد و با اين حال به فريادم نمى رسيد و دادم را نمىستانيد.... اى كسانى كه به رزمندگى و جنگ آورى معروف، و به خير و صلاح مشهوريد، شما همان گروه دلاوران منتخب و برگزيده ايد كه با قبايل گمراه عرب كارزارها، و با ددمنشان و بدصفتان پست و بدطينت، نبردها كرده و سرفراز از ميدان بيرون آمده ايد. در آن روزهاى پر شور، ما همه چنان با يكديگر همراه و همدل و يك جهت بوديم كه تا شما به كارى اقدام نمى كرديد ما نيز اقدامى در آن مورد نمى كرديم، وشما نيز چنان بوديد كه همواره به خواست و دستور ما گردن مى نهاديد. بدينسان بود كه در آن ايام فرخنده، كارها چنان باشكوه پيش رفت و رفت، تا آنكه به وجود ما، آسياى اسلام به گردش در آمد و شير در پستان مام روزگار آماده گرديد. نعره ء شرك، در گلو خفه شد و فوران گناه و فساد بيارميد. آتش كفر سرد و افسرده گشت و دعوت به هرج و مرج و بى نظمى متوقف ماند، و آنگاه دين وآئين الهى نظام و انتظام پذيرفت....
هان! پس چشم بگشائيد و باز به خود آئيد. اكنون شما را چه شده است كه پس از آن احوال، باز به سرگردانى دچار آمده ايد، و پس از آن همه آشكارى و هويدايى دگر باره به پنهان كارى روى آورده ايد؟ شما را چه شده است كه پس از آن همه كوشش و تلاش كارساز و پر ثمر، اكنون ديگر بار به عقب باز پس گرائيده ايد؟ و بالأخره از چيست كه پس