(و خداى را در آنچه امر فرموده و يا نهى كرده است اطاعت نمائيد كه (در ميان بندگان خدا تنها آگاهان و دانشمندان كه از او هراس دارند ". (1) ورود به اصل بحث هان! اى مردم! آگاه باشيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمد (صلى الله عليه وآله) است. دگر باره مى گويم و پيش از اين نيز گفته ام، و آنچه همى گويم نادرست نمى گويم و آنچه كه انجام مى دهم خارج از قاعده و اصول نيست. هم از آن روى كه " شما را پيامبرى از ميان خودتان بيامد كه از رنج تان رنجور مى شد، و در پرورش و ساخت و ساز شما سخت كوش و حريص، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان بود ". (2) پس اگر نسبت او را بنگريد خواهيد يافت كه او پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عم من است نه مردان شما. چه نسبت افتخار آميزى!
او رسالت خود را با " انذار " و اعلام خطر آغاز كرد و راه خود را از پرتگاه مشركين بگردانيد. بر سر آنان بكوفت و گلوگاهشان را بفشرد، و با زبان حكمت و موعظت نيكو به راه خداوندشان دعوت كرد. بت ها را درهم فرو ريخت، و سرهاى سركشان را منكوب ساخت، تا آنجا كه جمع شان پراكنده گرديد و پشت به ميدان كردند و گريختند.
صبح صادق از زير پرده ء شب بدر آمد، و چهرهء تابان حق نقاب فرو افكند. حقيقت مطلق و حق محض، جلوه گر شد، زمامدار دين در سخن آمد و عربدههاى شياطين در گلو، خاموش شد. خارهاى نفاق از سر راه به يكسو افتاد، و گرههاى كور كفر و شقاق از هم بگشود، تا آنگاه كه همصدا با گروهى تابنده دل و تهى شكم به كلمهء اخلاص لب بگشوديد. در صورتى كه شما خود، در لب گودالى از آتش، مزمزهء هر نوشنده، و طعمهء هر آدمخوار فرصت طلب، و آتشگيرانهء هر شتابنده، و لگدكوب هر رونده بوديد. آب آلوده از گودال جاده ها مىنوشيديد، و قوت از برگ درختان مى گرفتيد. خوارى و پستى بر شما سايه افكنده بود، و بيمناك آن بوديد كه مبادا شما را به چشم زدنى از ميانه بربايند.
پس از اينها و در پى همه و همهء اينها (اين ذلت ها و خفتها و خوارىها و گمراهىها و تباهى ها) خداوند متعال اراده فرمود و شما را به دست پدرم محمد (صلى الله عليه وآله) نجات بخشيد