و راه راست نمود. با آنكه او خود مبتلا به ددان مردمى صورت و گرگ سيرتان عرب و سركشان از اهل كتاب بود، هرگاه و بيگاه كه آتش جنگى مىافروختند (تا شايد آن انوار الهى را خاموش سازند) خداوند متعال، خود، آن آتش را خاموش مى گردانيد.
در آن هنگام هنگامه ها و بحبوحهء نامردمى ها و تبهكارى ها، هر دم كه شاخ شيطان از پنهانگاه پليد خود بر مىدميد، و يا هرگاه كه اژدهايى از مشركين دهان مىگشود و آتش مىافكند، پدرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، بىدرنگ برادر خود " على " را در كام آن اژدهاى آتشين مىافكند و به مبارزه با آن شاخ شياطين گسيل مىداشت. او نيز (به فرمان پسر عم و برادر و رهبر و مربى خود دلاورانه پيش مىتاخت و آنگاه) مادامى كه با مشت مردانهء خود آن را له و نابود نمىكرد و از آب تيغ بران خود آتش آن را نمىنشانيد، دست بر نمىداشت و آرام و قرار نمىگرفت. چرا كه او فرسوده و رنجبردهاى در راه حق، و سخت كوش در طريق انجام فرمان خدا بود. خويشاوندى نزديك (و از همه نزديكتر) به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، و سرورى بر اولياء و دوستداران پروردگار بود.
همواره دامن كوشش به كمر زده داشت، نصيحت گرى جدى و پندآموزى ساعى بود.
در حالى كه شما در آن احوال پر مخاطره در رفاه و عيش غنوده بوديد و در مأمنى بى دغدغه با يكديگر به شوخى و مزاح مىگذرانيد به انتظار آن كه حوادث بد روزگار بر سر ما فرود آيد و گوش خوابانده بوديد كه اخبار از اين گونه دربارهء ما بشنويد. در آن احوال پشت به كارزار مىكرديد و از نبرد (در راه حق و حقيقت، و اصالت و شرافت انسانى) مىگريختيد.
پس از رحلت رسول خدا (عليه السلام) اما همين كه خداوند، خانهء جاويدان انبياء و مأواى هميشگى برگزيدگان خويش را براى آخرين پيامبر خود اختيار كرد، به ناگاه دشمنى ونفاق پنهان شما آشكار شد و جامهء دين به كهنگى گرائيد. خشم فرو خورده ء گمراهان به سخن آمد، و گمنام مردمان بى مايه دعوى نبوغ كرد، و ناز پرورده ء تبهكاران صدا در گلو انداخت، و در صحن خانههاى شما به جولان آغاز كرد.... آرى، شيطان سر خود را از سوراخ بدر آورد وشما را به سوى خود آواز داد. دريغا، شيطان ديد كه دعوت او را به چشم قبول مىنگريد و پاسخ مى گوئيد، و در او به نظر عزت و احترام مىنگريد. پس، از شما خواست كه به پاى خيزيد، و ديد كه چه