پيامبر (صلى الله عليه وآله)، علاقهء شورانگيز و احترام خاص و اخلاص آميزى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (عليه السلام) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان بهشتى، تجليل و تكريم به عمل مى آورد و با اعزاز و افتخار نام عزيزش را بر زبان جارى مى ساخت. شدت اين شور و علاقه به حدى بود كه مخالفان و بدخواهان نيز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند كه از اين راه با امام وارد مذاكره و گفتگو شوند و بدين ترتيب براى نيل به مقاصد خود، رضايت و خشنودى امام را جلب كنند و دل امام را با خود نرم سازند.
روزى امام رضا (عليه السلام) با فرزند دلبندش جواد الأئمه نشسته بود و مأمون عباسى نيز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (عليه السلام) حديثى را در مدح مادرش فاطمه زهرا (عليه السلام) بازگو فرمود.
مأمون نيز با شنيدن حديث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشيد از پدرش مهدى، او هم از منصور، او هم از پدرش، واو هم از جدش " ابن عباس " روايت كرده است كه روزى ابن عباس خطاب به معاويه گفت: آيا مى دانى كه چرا فاطمه (عليه السلام)، فاطمه نامگزارى شده است؟ معاويه گفت: نمى دانم.
ابن عباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند كه او و پيروانش از آتش دوزخ دور و محفوظ نگه داشته شده اند او گفت: اين سخن را من از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم ". (1) توضيح اين سخن نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: آنان كسانى هستند كه بتوانند با ايمان و توحيد و اخلاص به ملاقات پروردگار خود بشتابند و شيعه بودن و پيروى از فاطمه (عليه السلام) را عملا به اثبات رسانند، نه آن كه فقط به زبان و در ظاهر خود را پيروان فاطمه بنامند.
داستانى جالب و واقعى از حرم امام رضا (عليه السلام) دوست عزيز و صديق كه از فضلا و طلاب گرامى حوزه علميه قم و مؤمنى مخلص و مورد وثوق است، داستانى واقعى از زندگى خود را بدين شرح بازگو مى كرد:
مدتها بود كه گرفتار يك مشكل عاطفى و يك بيمارى روحى و روانى شديد بودم، و دلبستگى خاص و بيمارگونهاى به فردى بسته بودم كه اعتنائى به من نداشت واساسا