و سال، چه موقعيتى دارد و در چه شرايطى قرار مى گيرد، چشم جامعهء اسلام به خانهء پيامبر دوخته شده است و همه مى خواهند بدانند كدام مرد خوشبخت است كه سعادت دامادى رسول خدا نصيبش خواهد شد. و بسيارند كسانى كه آرزوى رسيدن به چنين سعادت عظيمى را در دل مىپروراننند. در آن روزها، فاطمه كه نور چشم پيامبر و چشم و چراغ جامعهء اسلامى بود، از هر طرف مورد خواستگارى بزرگان و رؤساى قبايل وصناديد قريش قرار گرفت. افراد ثروتمند و صاحب مقام كه از موقعيتهاى ممتاز و ويژه نيز برخوردار بودند به خواستگارى اش آمدند. ولى فاطمه چشم به كدامين آينده دوخته بود و كدامين چشم انداز دل انگيز را براى زندگى جديدش در نظر داشت؟... آيا او از شريك آينده اش طالب مقام و عنوان بود؟ آيا امتيازات قبايلى مى خواست؟ آيا در فكر ثروت و ماديات خواستگاران بود؟... نه... هيچ كدام. او در زندگى، جز ايمان و پاكى و اعتقاد و صفا و طهارت طالب هيچ چيز ديگر نبود. لكن در ميان تمام آن خواستگاران، چه كسى بود كه واجد اين شرايط باشد؟...
بيائيد از چشم انداز ديگرى به مسأله نگاه كنيم، فاطمه (عليه السلام) چهارمين دختر پيامبر اسلام، و نيز كوچك ترين و آخرين فرزند خانواده اى بود كه پسرى براى آن باقى نمانده بود. آن هم در جامعه اى كه ارزش هر پدرى و هر خانواده اى به وجود فرزندان پسر وابسته بود. هركس پسران بيشترى داشت، از اهميت و ارزش و احترام بيشترى هم برخوردار بود و هر كس كه پسر نداشت گويى اعتبار هم نداشت و كسى كه دختر داشت، انگار وصله اى از ننگ و عار به دامن زندگى اش چسبيده بود...
در چنان محيطى، با چنان آداب و عادات جاهلى و زشتى اكنون پيامبر اسلام دخترى جوان و دم بخت در خانه داشت كه يكسره تمامى اين آداب و عادات و ارزشهاى غلط را واژگون كرده بود ووجود مباركش، براى زن و دختر، اعتبار و ارزش جديدى آورده بود.
آرى فاطمه (عليه السلام) تنها يك دختر نبود، بلكه موجى سرشار از عطر و نور و شكوه بود كه مى بايست نور رسالت محمد (صلى الله عليه وآله) را در طول رشتههاى ممتد قرون و اعصار عبور دهد و در پهنهء زمان و مكان بگستراند و جامعهء بشرى را از آن نور فياض و هستى بخش، روشن و منور سازد....
او دخترى بود كه پدرى همچون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عاشقانه دوستش مى داشت و به