خديجه وقتى آن جواب رد، و آن پيغامهاى نيشدار و پر از زخم زبان و زهر كلام را شنيد، دانست كه مى بايست از آنان مأيوس شود و از يارى شان چشم پوشى كند. با دلى اندوهگين از آن مردم كينه توز و آلوده به ماديت، اساسا از اين جهان ماده و مردم مادى انديش آن دل برگرفت و با تمام فكر و روح و قلب خويش، متوجه جهان معنويت شد. به سراغ خداى جهان آفرين رفت و با معنويتى كه در دل داشت، درهاى جهان معنى را كوفت و از آنجا يارى طلبيد.
خداوند متعال، برترين و بالاترين كمك ها را به عالى ترين صورتى در حق او انجام داد. ديگر هيچگونه احتياجى به كمكهاى آن افراد كينه توز نبود. زيرا خداى مهربان، بارانى از رحمت بى دريغ و كمكهاى غيبى خويش را بر او فرو ريخت، و فرشتگان پاك خود را به يارى اش فرستاد. آرى، خداوند به خديجه كمك كرد تا فاطمه عزيز، يعنى آن اختر فروزان آسمان نبوت، و آن خورشيد هميشه تابان ملك ولايت، در كمال راحت و سلامت، پا به عرصهء جهان نهاد، و با انوار جاويدان ولايت و امامت كه از وجود مقدسش برتابيد، شرق و غرب جهان را روشن ساخت.... (1) در آن لحظات، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دست دعا به سوى آسمان برداشته بود و در حالت انتظار به سر مى برد. و در همان لحظات بود كه ناگهان بشارت رسيد كه اى رسول خدا، اينك از سوى خداوند نوزاد دخترى به خديجه عطا شد كه از چشمانش فروغى آسمانى و از چهره اش نورى الهى مى تابد... رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با دريافت اين بشارت، غرق در شادى و سرور بى مانندى شد و قلب پاكش آرام و اطمينان يافت.
از آن طرف، امدادگران الهى، نوزاد را كه لطيف تر از برگ گل، و پاك تر از شبنم و مهتاب بود، با آبى مطهر و مقدس شست و شو دادند و پاك و پاكيزه اش نمودند، و قنداقه اش را كه گويى با نور ستارگان و عطرهاى بهشتى بافته شده بود، بستند و در دامن خديجه جاى دادند. آنگاه آن مادر مهربان، مسرور از آن امداد آسمان و از آن وضع حمل راحت و آسوده، و شادمان از ولادت چنان فرزندى، پستان در دهان نوزاد عزيز و مقدسش نهاد، و از شير خالص خود كه عطيه اى آسمانى براى مادر و فرزندش بود، او را