" خداوند متعال اراده فرموده بود كه ولادت او، مقارن با حادثه اى بزرگ (در تاريخ قريش) باشد. در آن حادثه، قريش از محمد امين (صلى الله عليه وآله) پدر بزرگوار آن حضرت، درخواست كردند كه در مورد نصب حجر الاسود، در هنگام تجديد بناى كعبه، بين آنان به قضاوت بنشيند و حكم " مناسب و عادلانهاى " صادر كند. در همان روز بود كه ولادت او بشارت داده شد، و آنگاه به خاطر ولادت اين نوزاد، جشن و سرورى برپا شد كه تا آن روز سابقه نداشت كه در مورد يك نوزاد دختر، آن هم در حالى كه سه خواهر قبل از او به دنيا آمده اند و بين آنان هيچ پسرى به عنوان فاصلهء اين دخترها وجود نداشته است، چنين سرور و شادمانى باشكوهى برگزار شود ". (1) در آن روز خجسته اى كه افتخار ولادت فاطمه زهرا " س " را نصيب برده است، ساعاتى قبل از آن ولادت مبارك، خديجه كبرى كسى را نزد زنان قريش و دوستان سابق خود فرستاد تا پيام او را به آنان برساند. پيام اين بود كه: اى زنان قريش، امروز خديجه از شما مى خواهد كه آن كدورتها و كينههاى ديرينه را فراموش كنيد، و در اين موقع حساس كه او در آستانهء به دنيا آوردن فرزندى است، به كمكش بشتابيد و در امور مربوط به وضع حمل يارى اش كنيد.
فرستاده ء خديجه به شتاب از خانه بيرون رفت. اما ديرى نگذشته بود كه با دلى دردمند و اندوهگين و چشمانى اشكبار به خانه بازگشت، و گريان و بغض آلود گفت: دريغ از خديجه و دريغ از پيغام صلح و دوستى و مهر و آشتى اش... دريغا كه به هر كجا رفتم و بر خانهء هركس كوفتم و هر كجا كه پيغام شما را باز گفتم، هيچكس را هم نداد و در به رويم نگشود و گوش به سخنم نداد... هىچكدام از آنان، خواهش شما را نپذيرفتند و در عوض پيغام ديگرى در پاسخ پيغام شما دادند. گفتند: به خديجه بگو آن روز كه تو را پند داديم، پند و اندرز ما را نشنيدى و بر خلاف صلاح و مصلحتى كه با تو در ميان گذاشتيم، به دنبال خواست خود رفتى و با يتيم تهيدستى ازدواج كردى و شأن اشرافيت دوستان و معاشرانت را رعايت نكردى... پس ازدواج تو بر ما گران آمد و خشمگينمان كرد. از اين رو، ما هم امروز حاضر نيستيم به خانه ات بيائيم و يارى ات كنيم.