و بدهكار و جنس بدهى همه در واقع و نفس الأمر معين باشند. پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را مىدهد، ضامن شدن او باطل است.
و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و شخصى بگويد من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى كدام را مىدهد، پا من شدن او باطل مىباشد و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد، و شخصى بگويد من ضامن يكى از دو طلب تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است، يا ضامن پول صحيح نيست.
(مسأله 2324): اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از بدهكار چيزى بگيرد، و اگر مقدارى از آن را ببخشد نمىتواند آن مقدار را مطالبه نمايد.
(مسأله 2325): اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمىتواند از ضامن شدن خود برگردد.
(مسأله 2326): ضامن و طلبكار - بنابر احتياط - نمىتوانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.
(مسأله 2327): هر گاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم زند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
(مسأله 2328): اگر انسان در موقعى كه ضامن مىشود نتواند طلب طلبكار را بدهد، و طلبكار چگونگى را نمىدانسته و بخواهد ضامن بودن او را به هم بزند، اشكال دارد، بخصوص در صورتى كه ضامن پيش از اين كه طلبكار ملتفت شود قدرت پيدا كرده باشد.