او را صيغه كند بعد از آن كه از او جدا شد شوهر اول نمىتواند او را عقد كند.
((دوم)) شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند و احتياط واجب آنست كه نزديكى از جلوى زن باشد. ((سوم)) شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد. ((چهارم)) عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود. ((پنجم)) بنابر احتياط واجب شوهر دوم در زمان نزديكى بالغ باشد.
طلاق خلع (مسأله 2537): طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و از او كراهت دارد و مهر يا مال ديگر خود را به او مىبخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند، در طلاق خلع - بنابر اظهر - معتبر است كه كراهت زن از شوهرش به حدى باشد كه او را به مراعات ننمودن حقوق زناشوئى تهديد نمايد.
(مسأله 2538): اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد پس از بذل مىگويد: ((زوجتى فاطمة خالعتها على ما بذلت)) و بنابر احتياط مستحب نيت بگويد: ((هى طالق)) يعنى زنم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است و در صورتى كه زن معين باشد بردن نامش در اينجا و در طلاق مبارات نيز لازم نيست.
(مسأله 2539): اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل صيغه طلاق را اين طور مىخواند ((عن موكلتي فاطمة بذلت مهرها لموكلي محمد ليخلعها عليه)) پس از آن بدون فاطمه مىگويد: ((زوجة موكلي خالعتها على ما بذلت هي طالق)) و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را