وموى سر را شرطست كه شسته وشانه كرده آنگاه ريزه كنند احراق عود بايد عود را سوهان كرده در ظرف سفال چندان در اتش گذاشته كه زقال كردد احراق سلحفاة سنگ پشت را شكافته احشاى او را بيرون كرده در كوزهء مطين جايداده چندان در تون يا تنور بگذارند كه سفيد گردد احراق خطاف بچهاى برستوك را بعد از ذبح از موى واحشا پاك كرده دركوزه مطين بآتش تنور يا تون بگدازند كه بسوزد احراق عقرب عقرب نر را كه علامة آن لاغرى وضعيفى است در شيشه مطين يا در ظرف مس كرده در آتش معتدل تون يا در تنور يكشب بگذارند احراق ارنب جهة سنگ مثانه به دستور احراق خطافست احراق حبه كه جهة خنازير معمولست مار خانگى سياه را زنده در كوزه مطين كرده در تون يا تنور چندان بگذارند كه سوخته اصلا رطوبتى به آن نماند دقابل سائيدن كردد احراق سرطان سرطان مادهء نرير را سر واطراف جدا كرده احشار را اخراج نموده شكم او را با آب خاكستر چوب تاك ونمك بشويند وبا آب صاف مغسول نموده در كوزه مطين يكشب در تون معتدل بگذارند كه خاكستر نگردد وعلامة مادگى خرچنگ آنست كه چون سوزنى بر پشت او فرو برند رطوبتى سفيد ظاهر گردد وهر گاه سرطان را در ظرف مس بيقلع در وقتيكه آفتاب در برج اسد باشد بسوزانند جهة گزيدن سگ ديوانه بسيار مجربست واحراق سرطان بحرى به دستور نهريست احراق قطران جهة سنونات در قدح مطين بطين الحكمة كرده چندان در آتش بگذارند كه بنصف رسد پس بچوبى باريكى آغشته در هوا نگاه دارند تا خشكشود والا باز اعاده اتش كنند احراق زجاج يكچز وقلى را در چهار جز وآب حل كنند وشيشهء سفيد صاف را بر روى كفكير آهن گذاشته بر روى آتش گذارند تا سرخ شود ودر آب قلى فرو برند ومكرر همين عمل كنند تا شيشه ريزه شده از سوراخهاى كفكير داخل آب شود واگر بدون كفگير مكرر به آب قلى فرو برند تا ريزه شده داخل كرده وخوبست فصل دويم از دستور در تشويه وتحميص وتقليه اگر چه الفاظ مذكوره مترادفند اما چنين مفهوم مىگردد كه اكثر آنچيز كه بخمير يا گل گرفته بادر جوف چيزى گذاشته در آتش دفن كنند او را تشويه گويند وهر چه بروغن وامثال آن جهة سنونات وغيرها به بد انچيز را بعسل سرشته در لته بسته لتدرا بكل حكمت بگيرند ودر تنور معتدل يكشب بگذارند تشويه اسقيل پياز عنصل را بخمير گرفته در تنور بالاى آجرى بگذارند تا خمير برشته شود تشويهء سقمونيا محموده را در جوف به وسيب يا در پوست تخم مرغ كه آب به وامثال آن كرده باشند واگر متعذر باشند بتنهائى گذاشته بخمير گرفته بر روى آجرى در آتش نهند تا جوشيده مشوى گردد تشويه چيپال كه بلغة هندى حب الملوك است وطريق حكماى هند آنست كه بعد از مقشر كردن او بيرون آوردن پردهء درون قدرى گل سرخ وكثيرا بالسوبه ربع او اضافه نموده در لته برى بسته لته را بخمير بگيرند وبه دستور در آتش تشويه نمايند وبى كثيرا نبايد استعمال نمود تشويهء انزروت با شير الاغ يا دختر خمير نموده بر شاخهاى چوب كز تازه آلوده در تنور معتدل بياويزند تا خشك شود واگر بار ديگر سائيده با سفيدهء تخم مرغ سرشت با چوب كز تشويه نمايند باعتدال قريب تر مىگردد وتدبير تشمينرح جهة ادويهء عين وجراجات چشمگرا در كيسه كرده با سرگين الاغ واندكى كشنيز خشك ورازيانه ودر آب جوشانيده تا پخته شود پس بيرون آورده مقشر كنندذ واگر در جرف پياز به دستور سقمونيا مشوى نمايند باعث زيادتى نفوذ وتحليل او مىگردد تقليهء هليله جهة سنونات وغيره دانه او را بيرون كرده بكوبند وبا آب به بجوشانند تا آن را جذب كند پس با روغن زيتون چرب نموده برشته كنند واحتياط كنند كه نسوزد تقليه عفص وامثال آن بايد بروغن زيتون چندان بر شته كنند كه مانه وشق شود وبلوط وعبر را بقدرى كه رنگ او تغيير نمايد تحميص بزور وادويه جهة قبض عبارت از بو دادن انچيز است بايد كه ظرف سفال يا سنگرا در آتش خوب كرم كرده از سر آتش برداشته دواى مخصوصه را در انطرف كردد بر همزنند به حدى كه رايحهء آن ظاهر شود فصل سيم در غسل ادويهء كه تصويل عبارت از آنست وغسل جهة تبريد است يا تعديل يا تنطيف يا رفع حرارة مكتسبهء ماريه اشياء مختراقه غسل ادويهء حجريه مانند ياقوت وشاه دنج وشبيه احجار مانند را سخت واقليميا وشنجرف وامثال آن بايد آنچيز را بسيار نرم بسايند در هاون وامثال آن كرده آب بر او ريخته وبه آهستگى بر همزد تا هر چه مثل غبار باشد به آن مخلوط گشته به آهستگى در ظرف ديگر ريخته ودرد او را باز سائيده وبه دستور آب داخل كرد تا مجموع مثل غبار گردد به آب مخلوط شده در ظرف ديگر رود بعد از آن ظرف را پوشانيده تا غبارى داخل نشود وته نشين خشك كرده استعمال نمايند غسل لك رنگ لاك را از چوب خاشاك پاك كرده بسايند واذخر را جوشانيده از آب او اندك داخل لاك در حين سائيدن كرده از والا بيرون كنند وهر چه بماند به دستور به آب مذكور سائيده همان عمل كنند وهر چه از والا گذشته در آب ته نشين
(٢٧٥)