نواه دو دانگ مثقال است ونزد بعضى بقدر نيم فضى است غراما بغين معجمه از يكدانگ ونيم تا دو دانگ است عرمى بعين مهمله هفت وقيه است گرميهء شاميه نزد بعضى يكغراما ونيم است ونزد برخى سه قيراط ويكجبه خرنوب از مطلق او مراد يكقيراط است خرنوب شامية چهار حبه فضى است وسه حبه ذهبى باقلا از مطلق او واز باقلاى يونانيه مراد نيمدرهم است باقلاى اسكندريه نه قيراط است باقلاى مصريه چهل وهشت جو متوسطه است كه يك درهم باشد اوبولوس نزد بعضى يكدانگ مثقالست ونزد بعضى يكدانگ درهم ويوحنا اين سرابيون گويد كه آن سه قيراط است اكسونافن از مطلق او مراد هشت قيراط است وهر گاه در روغن مذكور كردد ومراد شانزده درخمى است واز شراب هيجده مثقال ونيم واز عسل سه وقيه وربع وثمن وقيه درخمى نزد اكثر يك مثقال است ونزد قليلى يك درهم ودر همرا معرب از آن دانستهاند جوزه از مصلق او مراد نه درخمى است جوزه نبطيه يك مثقال است جوزه ملكيه شش درخمى است بندقه يك درهمست ونزد بعضى يك مثقال ملعقه در ادويه مراد يك مثقال است ودر عسل چهار مثقال سامونا درخمى است بندقه يك درهمست ونزد بعضى يك مثقال ملعقه درادويه مراد يك مثقال است ودر عسل چهار مثقال سامونا بسين مهمله يكغراما ونيم است اويقوس واو دويه يكوقيه اند قياساواون هفت مثقالند فلجيارين بقول ديسقوريدوس يكدرخمى ونيم است بردار مانند ملعقه از عسل چهار مثقالست واز ادويه يك مثقال بردار صغير يك درهم است جرجر بچم وراء مهمله دو ثلث مثقالست ونزد بعضى يك ثلث حاماى صغير بجاى مهمله دو مثقال است حاماى كبير سه مثقال است حمصه سه درهمست حزمه بحاء مهمله وزاى معجمه قريب بشش مثقال است وگويند قدريست كه كف دست را مملو سازد خرما بخاء معجمه يكدانگ ونيم مثقال است دينار يك مثقال وثلث است كف شش ومثقال است وآن را قبضه نيز گويند نميينا سه ربع اوقيه است وسيعون دو مثقال ونيم است اوقيه كه وقيه نيز گويند هفت مثقال و نيم است استار چهار مثقال ونيم است ونزد قليلى چهار مثقال وخجندى گوسد حذاق اطبا چهار مثقال دانستهاند ناطل ونيطل دو استار است ونزد خجندى دو وقيه ودر مفتاح الطب هفت مثقال سكرچه از مطلق او مراد شش استار وچهار دانگ استارت است سكرچه كبيره نه اوقيه است سكرچهء صغيره سه اوقيه است صدفه بوزن سكر چه كبيره است توله سه مثقال ونيم سه قيراط است نسطون كبير سه وقيه است نسطون بوزن جوزهء مليكه است كه شش درخمى است قواسوس از روغن دوازده درخمى است واز شراب يكوقيه ونيم درخمى وثلث آن درهم تام در قديم هشت دانگ بوده ودر زمان جديد شش دانگى است كه دوازده قيراط فضى باشد وبطسوج بيست وچهار وبحبه چهل وهشت حبه است وآن نود و شش شعيره ويكصد ونود ودوازده مىشود در هم ناقص كه از درهم طبى مراد اوست عبارتست از چهار دانگ ونيم مثقال صير قى مثقال صير في عبارت از درهم تام جديديست مثقال طبى يك درهم ناقص وسه سبع درهمست وآن شش دانگى است كه دويست وچهل ارزه باشد وصدو بيست شعيره وشصت حبه وبيست وچهار سطوج وبيست قيراط مثقال شرعى عبارت از درهم ناقص طبى است كه چهار دانگ ونيم باشد وآن موافق وزن اشرفى دو بنى وامثال آنست درهم شرعى بقدر سه سبع از مثقال شرعى كمتر است فصل دويم در اوزان كبار رطل مراد از مطلق او رطل بغداديست كه نود مثقال باشد وبدرهم صد وبيست وهشت درهم وچهار درهم كه دوازده او قيه باشد وابن سرابيون گويد كه رطل عسل نسبت برطل شراب بقدر ربع زياده است ونسبت بروغن بقدر نصف ورطل شراب نسبت بروغن بقدر تسع زياده است ورطل مكى صد مثقال ورطل مدنى صدو بيست مثقال است من از مطلق او مراد دو رطل است كه بوزن ذهب يكصد وهشتاد ومثقال باشد وبوزن فضه دويست وپنجاه وهفت درهم وسبع درهمست من مكى يكصد وشصت مثقال است من رومى بيست او قيه است كه صدو پنجاه مثقال باشد من مصرى وانطاليقى شانزده او قيه است كه يكصد وبيست مثقال باشد من سكندرى ى اوقيه است من فطرى بيست ودو اوقيه است ونزد شيخ الرئيس يكصد وهشتاد مثقال قسط در كنارش ساهر مذكور است كه از روغن هيجده اوقيه است واز شراب هشتاد رطل از عسل يكصد هشت رطل قسط رومى صدو پنجاه مثقالست قسط انطاليقى يكصد وسى وپنج مثقال است جوهين شش قسط است بقسط رومى كه نهصد مثقال باشد ورق انطاليقى هشت جوهين است كه هفت هزار ودويست مثقال باشد وورق مطلق سه رطل است اناب از عسل ورطل ونيم است واز روغن يكمن ونيم قوطولى هفت اوقيه است ابريق دومن است ونزد بعضى پنجرطل طاليطون
(٢٧٢)