هشام: نصرانيان رئيس روحانيى داشتند بنام " بريهه " (1) كه هفتاد سال از عمرش گذشته و در دوران زندگانى خود در جستجوى حق و دين اسلام بود، مىخواست كسى را پيدا كند كه از كتب اسلام اطلاع داشته مسيح را هم خوب بشناسد و با چنين كسى در موضوع دين اسلام و ديانت مسيح مناظره و گفتگو كند، و جمعيت مسيحيها به وجودش افتخار و مباهات مىكردند و مىگفتند اگر در ديانت عيسى كسى نباشد جز بريهه همو براى ما كافى است، و زنى هم خدمتگذارش بود كه از دير زمانى با او زندگى مىكرد وبريهه سرا به او هم سستى پايه ديانت نصرانيت را گوشزد كرده و آن زن هم بعقيده و اخلاق بريهه واقف بود.
" بريهه " دائما مشغول تحقيق و فحص از دانشمندان اسلامى بود و با هر فرقهاى از فرق مسلمين تماس حاصل مىنمود و از عقايدشان اطلاعاتى بدست مىآورد، لكن به مطلوب خويش نايل نمىشد، تا آنكه اوصاف فرقه شيعه را شنيد و " هشام بن - الحكم " را براى او معرفى كردند. روزى " هشام " در دكان خود كه در باب كرخ بغداد واقع بود نشسته و جمعى هم نزد هشام براى آموختن قرآن اشتغال به قرائت كلام خدا داشتند، ناگهان بريهه با گروهى از عيسويان در حدود صد نفر از روحانى و غير روحانى با لباسهاى مخصوص نصرانيت به دكان هشام آمدند. براى بريهه صندلى گذاشتند روى آن نشست و بقيه در اطراف وى به عصاهاى خود تكيه كرده ايستادند.
" بريهه " به هشام گفت: با همه دانشمندان و متكلمان جهان اسلام مناظره نموده ام، نزد آنان چيزى كه منظورم را تأمين نمايد نيافتهام، اينكه آمده ام كه با تو راجع به اسلام مناظره كنم.
" هشام " با قيافه خندان گفت: اگر انتظار دارى كه آيات و كرامات مسيح را در من مشاهده كنى اين انتظارت بىجاست، زيرا كه من نه داراى مقام مسيحم و نه مقام ومرتبهام نزديك به اوست، مسيح روح پاكيزه و الا مقام و رياضت كش بود، وجودش از رازهاى آفرينش است، و با آيات و نشانهاى بارز قدرت حق ظهور كرده بود.
" بريهه " از گفتار هشام و توصيف مسيح در شگفتى فرو رفت.