است كه مطلع آن چنين است:
خالد بيا و عزم سفر زين مقام كن * بر روضهء رضا به دل و جان سلام كن (1) همو در قصيده اى در مدح حضرت رضا (عليه السلام) و واقعهء كربلا و تمجيد امامان مىسرايد:
اين بارگاه كيست كه از عرش برتر است * وز نور گنبدش همه عالم، منور است وز شرم شمسهاى زرش كعبتين شمس * در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است وز انعكاس صورت گل آتشى او * بر سنگ جاى لغزش پاى سمندر است نعمان خجل ز طرح اساس خورنق است * كسرى شكسته دل پى طاق مكسر است به هر نگاهبانى كفش مسافران * بر درگهش هزار، چو خاقان وقيصر است اين بارگاه قافله سالار اولياست * اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است اين جاى حضرتى است كه از شرق تا به غرب * از قاف تا به قاف جهان سايه گستر است * اين روضهء " رضا " ست كه فرزند كاظم است سيراب نوگلى ز گلستان " جعفر " است * سرو سهى ز گلشن سلطان انبياست نوباوهء حديثهء " زهرا " و " حيدر " است * آنگاه در ادامهء اين قصيده زبان به مدح پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ائمهء اطهار (عليها السلام) گشوده و مى گويد:
جانا به شاه مسند لولاك كز شرف * بر تارك شهان اولوالعزم افسر است آن گه به حق آن كه بر اوراق روزگار * بابى ز دفتر هنرش باب خيبر است ديگر به نور عصمت آن كس كه نام او * قفل زبان و حيرت مرد هنرور است آن گه به سوز سينهء آن زهر خورده اى * كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است ديگر به خون ناحق سلطان كربلاكز وى كنار چرخ به خونابه احمر است وآن گه به حق آن كه زبحر مناقبش * انشاى " بوفراس " ز يك قطره كمتر است ديگر به روح اقدس " باقر " كه * سر مخزن جواهر اسرار را در است وآن گه به نور باطن " جعفر " كه سينه اش * بحر لبالب از در عرفان داور است