آن در سالهاى بعد توسط فرزندان پاك و سلالهء تابناك او ادامه يافت، و سرانجام مسأله خلافت و ولايت را در صحيح ترين و باشكوه ترين مسير آن يعنى امامت انداخت و پيش برد كه اكنون چهارده قرن است كه اسلام راستين در همان مسير پيش مى رود.
لذا آشكار مى شود كه بر خلاف انديشهء ظاهربينان، آن مبارزات خستگى ناپذير نه تنها با عدم توفيق روبرو نشد بلكه در عالم اسلام و جهان حق و حقيقت، عالى ترين پيروزى ها را نيز فرا چنگ آورد.
فاطمه زهرا (عليه السلام) پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، تا آخرين لحظاتى كه شوى بزرگوارش على (عليه السلام) بيعت تحميلى با ابو بكر را براى حفظ وحدت مسلمين و دستآوردهاى اسلام قبول نكرده بود، با آن جانشين بر حق پيامبر و امام راستين، همكارى و همفكرى عميق و پردامنه و همه جانبه داشت و به عنوان بهترين يار و ياور و مددكار، در كنار شوهرش ايستاده بود و دوشادوش آن بزرگوار گام برمىداشت. زهراى اطهر معتقد بود كه خلافت و زعامت جهان اسلام، مخصوص و مربوط به لايق ترين و شايسته ترين و سزاوارترين فرد جهان اسلام، يعنى على بن ابى طالب (عليه السلام) است، چرا كه از ميان تمام نامزدها و مدعيان خلافت، تنها او بود كه از همه فاضل تر و عالم تر و داورتر و شجاع و دلاورتر و حاكم تر به حق و عدل و سزاوارتر به ادامهء راه اسلام و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بود...
آرى زهراى اطهر، آن بانوى عفيف و مجاهد، آن تلاشگر نستوه و خستگى ناپذير، در مورد اين اعتقاد عميق دينى و مكتبى و سياسى، كوشش داشت كه با مجاهدات و رهبريها و راهنمايىهاى خويش، مردم را به راه صحيح رهنمون شود تا در مورد آن انتخابات ساختگى و بيعت تحميلى و صحنهسازيهاى حسابگرانهء خلافت، تجديد نظر كنند و آن را به لايق ترين فرد آن زمان و مكان و همهء زمانها و مكانها، كه مورد سفارش و تأكيد مقام شامخ رسالت (صلى الله عليه وآله) بود، بسپارند و با حضرت على (عليه السلام) همكارى و همفكرى كنند و از سقوط اسلام در بيراهههاى انحراف و بازگشت به عصر جاهلى جلوگيرى به عمل آورند.
فاطمه (عليه السلام) حتى در جلساتى كه در آن شبهاى غم انگيز وتيره و تار مدينه، به كوشش على (عليه السلام) در منزل برخى از مهاجرين و انصار تشكيل مى يافت، فعالانه شركت مى جست و در توضيح و تشريح حقايق و تبيين موضع سياسى اسلام با على (عليه السلام) همكارى و همراهى مى كرد، تا شايد ولايت و سرپرستى امت به دست اهل آن، كه به راستى