بغل و كنج ران باشد ومجفف رطوبات عريبه ومورث درد پهلو وعانه و بواسير ومولد سودا و مفسد رنگ رخسار و مصلح او طبخ اوست با روغن و گوشتهاى فربه و سركه خوردن او با آب انار ترش و شيرين وناردان وگوله پرو كرو يا و امثال آن و ضماد دنبالهء او كه اقماع گويند با بادام تلخ جهة بواسير و امراض مقعد وذر در دنباله و شكوفهء او بعد از چرب كردن مقعد روغن بادام با روغن بابونه جهة ورم آن و بواسير محرب و چون بادنجان را متراپخته مضمحل شده و صاف نموده آب آن را با روغن زيتون بجوشانند تا آبها سوخته شود برص را تا يك سال به رنگ بدن مىدارد و در رفع ثاليل مجربست خصوصا شب از نقل او به بندند و روز با آن روغن چرب كنند و اگر آب او را با روغن تخم كتان بجوشانند جهة درد شقاق وورم صلب و رفع؟؟
كه از سرما و برف بر دست و پا رسيده باشد بغايت موثر و چون رسيده او را كه تخمش زرد شده باشد مهر اكتند و تخم آن را باموم و روغن بمالند شاق ميان انگشتان را در حال زايل كند و هرگاه بادنجان زرد شده را خالى كرده وجوفش را به روغن تخم كدوير كرده قريب به يك روز در قرع وثور گرم بگذارند و روغن را از واستخراج نمايند جهة رفع درد گوش مجربست وچون اقماع وگلش را اضافه نمايند جهة بواسير بيعديل است واز خواص اوست كه سبب سرعه گداى معادن ميكردد وچون نوشادر را در او گذاشته در آن حل كنند ومشتريرا گداخته در آنمحلول ريزند بغايت ثقيه نمايد ومجرب دانستهاند و به دستور سائيدن كبريت را در شب محلول با و باعث سفيدى كبريت وثبات او دانستهاند وبادنجان بريرا ساق بقدر زرعى وپر شعب وبرگش شبيه به برگ اسفناج وشد بو وثمرش بقدر زيتون وكردكان وپرخار وسبز است ملطف وجالى وگرم وخشكتر از بستانى وضماد شن جهة او رام بلغمى وسياه كردن مو واكتحال برگ خشگ او جهة بياض چشم وجلالى باصره ودمعه نافع است باقلى تازهاش در اول سرد تر و خشك او در اول سرد و در دويم خشك وكلش كرم به اعتدال و لطيف و پوست اندرون او مجفف وقابض است وباقلى مقوى باه است و سريع الاحذار از معده و غير مسند وباقوهء محلله و منضجه و با رطوبة فضليه جهة قرحهء امعاء واسهال وقى وثيقه سينه و شش وتقويه آن ومنع ريختن مودا رقيقه از دماغ و تسكين سعال و آب طبيخش جهة خشونت خلق و جلاى رطوبات ومنع تولد حصاة ومفتح شده وضمادش با آرد جو جهة ضربه و ورم پستان كه از جهة انجماد شير باشد خصوصا هر گاه با نعناع و سركه پخته باشند و با حلبه و عسل جهة تحليل دمل و ورم بن گوش و كند رو گل سرخ و سفيده تخم مرغ جهة برآمدكى حدقه و با گل ختمى و امثال آن جهة ورم خصيه و او رام حاره و پختهء او با شراب جهة ورم حالبين وگلف ونمثل وتحليل خنازير خصوصا با آرد جو وشت يمانى و روغن زيتون كهنه و با بيه خوك جهة نقرس مجرب دانستهاند و چون باقلاى تازه را دو حضه نمايند و طرف اندرون را بر زخم زلو و امثال او گذارند قطع سيلان خون نمايد و بستن او بر موضع گزيدهء سگ ديوانه باعث جذب سميت او وذر ورش جهة منع ريختن سودا به چشم و طلاى او با ربع او فاد زهر گاوى جهة سرخى ومطبرى پلك چشم بسيار نافع و ضماد برگ و پوست او جهة سوختگى آتش مجرب و گلش مسكن حرارت دماغ و چون در هاون قلعى سائيده در آفتاب گذارند حضاب نيكوست و خوردن باقلى مورث نفخ واختلاج وثقل دماغ و فساد وذهن و منجر به افراط است و مصلح او جوشانيدن او با روغن بادام و ادويهء حاره اضافه نمودن و خاكستر كاه باقلى جهة رفع آثار جرب سياه نافع است باقلى قبطى وباقلى نبطى نوعى ريزهء باقلى معروفست به قدر رمس وسيالون منبت او در آبهاى ايستاده وبيخش مطر مثل بيخ نى و برگ او بزرگتر از برگ باقلى بستانى و گلش سرخ وبفد گلسرخ بسيار قابض و موافق معده و بهترين ادويهء قرحهء امعأ واسهال مزمن است و در افعال لميغتر از باقلاى معروف باقلى مصرى و شاهى ترس است بادرنجبويه معرب بادرنكبويه است و به عربى مفرح القلب نامند نباتيست در بو شبيه به بادرنگ وخورد وبستانى مىباشد نوعى را برگش لطيف و طولانى و اطراف برگش مثل اره و ساقش پر شعبه و شبيه به ريحان و گلش بنفش مايل به سرخى و به جاى سبزى با طعام مىخورند وربيعى وصفى مىباشد و هر سال تخم او سبز مىشود نه ريشه و تخمش شبيه بتخم كتان واغبر وبقلهء اترجيه نامند وترنجان گويند و نوعى ديگر در بوى باد شبيه و از آن شد بو تر و برگش مايل بتدوير و صحرائى وبستانى مىباشد بيساق و شاخهاى بسيار از يك بيخ مىرويد و برگش با خشونتى وعريض و از برگ نعناع بزرگتر و گلش سفيد و كم تخم و در دارالمرز آن را با در؟؟
مىدانند و ريشهء او مثل نعناع هر سال سبز مىشود وگربه اين نوع را دوست مىدارد و جمعى كه هر دو را يكى مىدانند آنچنان نيست و آنچه مؤلف اختيارست بديعى گفته كه او بالنگوست غلط است چه تخم بادرنجبويه باريكتر از تخم ريحان واغبر است وحقير تخم بالنگو ورا كشته گياه آن را از جملهء ريحان مشاهده نموده وآن ريحان سبز بزرگ برگست و در بوى مثل شاه سفرم وبادرنجبويه در دويم گرم ومقوى دل ودماغ وحواس ومعده وجگر ومفرح ومفتح وملطف طعام غليظ وهاضم ومورث زكا وحفظ وبحهة عسر النفس وخفقان وغشى وفواق وتحليل سودا وامراض بلغمى وكابوس ومغص وامراض وركين وكرده ورفع سموم مطلقا ووحشة سوداوى وسده دماغ نافع وبرگ مسحوق او از پنج درهم تازه درهم با شراب جهة گزيدن سگ ديوانه ور تيلا شربأ وضمادرا مفيد وخائيدن او جهة ازالهء بوى شراب وبدبوئى دهان بسيار مؤثر ومضمضه طبيخش جهة فساد دندان وجلوس در آن جهة احتباس حيض و ضمادش جهة درد مفاصل وطلاى آب او جهة جرب سودا وى و؟؟ ونار فارسى وآكله ورفع لرز قشعريره وبا نمك جهة خنازير وسه درهم او با نيم درهم