بر بازوى چپ مسكن درد دندان وجهة دشوار زائيدن و رفع خوف مؤثر است و زهرهء او مسمس بدن و خون حجامت وفصد او مسكن نقرس و مفاصل و عرق النسأ و آشاميدن او مورث جذام و طلاى او مسكن دردهاى صعب وحمول آن مانع حمل وبخور لثه حيض را جهة رفع تب و لرز مجرب دانستهاند و بول انسان خصوصا اطفال جهة سرفه كهنه وجرب متقرح وحكه وقوبا وقروح خبيثه وعسر النفس و با آب نخود وماء العسل جهة يرقان وقطور او جهة بياض عين و نمك منعقد از بول او جهة رفع بياض چشم محرب و در افعال مثل شيرزق و در صناعت بدل اوست و فضلهء اطفال را كه غذاهاى لطيف داده باشند خشك كنند نفوخ او در حلق جهة خناق و ورم گلو و به دستور صماد او با عسل محلل قويست و طلاى او جهة حمره و جراحات والتحام آن و رفع عفونت اعضأ و آشاميدن يك مثقال او جهة يرقان و قطع اسهال و رفع جراحت حربهء زهر دار و قولنج وحكه بيعديل و با عسل و شراب جهة رفع كريدن هوام و ادويهء قتاله وبتهاى دايره و يك مثقال نوشا در مصعد جهة رفع سموم مصعد مثل دار اشكنه وزبيق مصعد مجرب دانستهاند وسنون محرق او جهة قطع تعفن بن دندان مجربست و چون ده عدد ناخون دست را سوزانيده و با عسل به شخصى بياشامانند آن شخص در محبت صاحب ناخن به حد تعشق رسد و بعضى گفتهاند كه ناخن پا نيز همين اثر دارد و موى سوختهء انسان شربا جهة منع سفيدى موى واستسقا و رفع سموم قتاله و ريزانيدن سنگ كرده و مثانه و رفع ربو وبهق واكتحال او جهة بياض چشم وقطور او با روغن گلسرخ جهة درد دندان و درد گوش وذر ور آن جهة آكله ونزف الدم و به تخفيف جراحات ومنع زيادتى زخمها وقروح خبيثه وساعيه مجربست و چون بول انسان را در ظرف مس با عسل بسيار بجوشانند بجهة بياض چشم وطرفه نافع و عرق موى انسان كه باكتريست مدتركه آتش در نگيرد و روغن مفتاح تقطير كنند در صناعت نظير ندارد و در دستورات انشاء الله مذكور مىشود وارسطو گويد كه آشاميدن آبى كه خصيه انسان را شسته باشند جهة صاحب تب دو درم جگر وجع فؤاد نفع عظيم دارد و چون طفلى را با سمومات ما به تدريج تغذيه كنند جميع اجزا و انفاس او قاتل گردد و هيچ حيوانى قابل اين قسم تغذيه نيست و منى انسان جالى بهق وبرص وگلف وخوران مشيمه محدث جذام است ومجرب دانستهاند انوطيلون نباتيست بيثمر شبيه بنبات كدو وابن تلميذ گويد جهة جراحات تازه بغايت نافع است و در حال التيام دهد اندر وطون شبيه است به برگ بيد خشكشده و از آن؟؟
گرم و خشك ومفتح سدهء احشأ وجهة درو مفاصل نافع است انبج بهندى انبه نامند ثمر درختيست هندى به قدر درخت كردكان وثمر بعضى مثل بادام سبز و از اول تكون تا رسيدن سبز است و بعد از رسيدن زرد مىشود و بعضى را ثمر مثل سيب و نارس او با عفوصه و اندك ترشى و چون برسد سرخ و ترش و شيرين گردد و در انتهأ زرد شود و شيرين و هر دو قسم او خوشبو مىباشد دردويم گرم و در سيم خشك و گويند عير رسيدهء او در اول سرد است غاسل اخلاط لزجه و بى ثفل و مقوى نفس وجهة نيكو كردن رايحهء دهان ومنع خفقان و درد سر بار دو رفع بواسير وتقويه مرى و ترشى او جهة قطع طحال و برانگيختن اشتها و ريزانيدن سنگ كرده و مثانه و دانه او جهة سفيد كردن دندان و خاكستر چوب او جهة نزف الدم و طلا يشاخ و برگ او جهة سياه كردن و دراز داشتن مو نافع و گويند مضعف جگر است ومصلحش مويز انجبار نباتيست برگش شبيه به برگ رطبه و با اندك زغبى مثل غبار و شاخهاى او قوىتر از شاخ رطبه و مايل به سرخى و به قدر قامتى و در اكثر بر عليق متبك مىشود و آنچه در نزديكى او مىباشد و گلش سرخ و بعد از ريختن گل غلافهاى كوچك از و بهم مىرسد و در آن تخمهاى ريزه است وبيخش خشبى و سرخ و مشتعمل از و عصارهء بيخ تازهء آن و ريشهاى باريك اوست و او را لحاء انجبار گويند در سيم سرد و خشك و قاطع خون جميع اعضاء خصوصا از سينه و بواسير وحابس اسهال مزمن ونزلات و مسكن قى و مقوى امعاء واعضأ وجهه تسكين التهاب صفر او غليان خون و ضعف اشتها و بول الدم تازه و مزمن و رفع سموم وانفتاح افواه عروق مقعد وسل تازه و كهنه حتب ذبولرا نافع و ضماد او و آشاميدن او جهة سحج واسهال كبدى و شكستكى اعضأ و گرفتگى عضل و فسخ وهتگ آن وذر ورش جهة رويانيدن گوشت و قطع نزف الدم زخمها بغايت نافع وقدر شربتش يك مثقال و از عصارهء او يك درهم و از برگش پنج درهم ومضر مبرودين ومصلحش زنجبيل وبدلش مثل او زرشگ وربع آن گل ارمنى است انجدان به فارسى انكدان وبلغة دار المرز گوله پر نامند تخم نباتيست ساقش مجوف وسطبر و بلندتر از قاضى نيز مىشود و برگش شبيه به برگ كلم و از آن بزرگتر و گلش چترى مثل شبت و سفيد وثمرش بعد از رسيدن سفيد ومدور و پهن شبيه به درهم و بسيار خوشبو و ساق او را بتركى بالدرغان وبيخش را به عربى محروث وصمغ او را حلتيث طيب نامند و قسمى از آن را ثمرش سياه و بدبو و برگش مثل صفحهء پر سوراخ و ساقش ضعيفتر از قسم سفيد وصمغ او بد بو وحليث منتن نامند و به فارسى انكزه و گياه آن را كماه نامند و سفيدش بهتر از سياه و در دويم گرم و خشك و سياه او در سيم ومدر بول و حيض و شير ومسخن كرده و روده وملطف اغذيه ومحرگ باه و مقوى معده ومقطع بلغم ومحلل رياح وجهة عسر بول بلغمى و بر انگيختن اشتهأ وتقوية اضمه و رفع ضرر را اغذيه غليظ وادويه سميه و اخلاط غليظه وشده سپرز و سكنجبين او با منفتج جهة تب ربع مجرب و به دستور جهة تب بلغمى وبتهاى مركبه بغايت مؤثر وجهة درد سينه و سرفه و عرق النسأ و مفاصل واستسقأ ويرقان و رفع فواق حتى بوئيدن او مجرب و با شراب در اخراج جنين قوى الاثر و؟؟ ورغن جهة خنازير و خراجات و عرق النسا و امثال آن و با روغن زيتون جهة كمنهء تحت عين و طلاى مطبوخ او به سركه