و رفع رمد بارد نافع وصندع محرور و مصلحش كزبره وقدر شربتش دو مثقال وبدلش سليخه و در بوى دهان كبابه ارقيطون معرب از ارقيثون يونانى و آن نباتيست مزغب ساقش مربع و سست قريب بزرعى و برگش مايل باسداره واكليل او مايل به سرخى و تخمش به قدر زيره و از آن كوچكتر و سياه و تند طعم و بيخش نرم و سفيد و شيرين در دويم گرم و خشك و لطيف و جالى ومجفف و در امراض دهان و دندان و درد سينه ونفث مده و تسكين درد مفاصل بيعديل و نيم رطل از طبيخ او جهة عسه البول و عرق السناء و ضماد او جهة سوختگى آتش و مفاصل و شفاق وقرحهء سر انگشتان كه از برودت باشد نافع و مضر كليه و مصلح او روغنها وقدر شربتش تنش درهم وبدلش بنجست و مؤلف مالا يسع گويد صنف ديگر از و مىباشد و برگش به برگ كدو و از آن بزرگتر وصلب مايل به سياهى ومزغب و بيخش بزرگ و سفيد ومجفف با قبض ومحلل وذر و برگ او جهة قروح خبيثه نافع و به دستور ضماد تازهء او و طلاى مدقوق او جهة درد مفاصل كه باحكه باشد بيعديل و چون دو درهم بيخ او را با مثل او حب صنوبر بنوشند جهة شقيهء چرك شش نافعست ارمنين بيونانى اسم نباتيست كه برى و بستانى مىباشد وبرى او غير مستعمل و بستانى آن را برگش شبيه ببرك ابهل و ساقش مربع و به قدر نصف ذراع و غلاف ثمرش شبيه بغلاف لوبيا و مايل به طرف اسفل و تخمش سياه و دراز و تخم برى او مسدير اغبر و گويند ارمنين درخت قلقلان است و در سيم گرم ومحلل وجذاب و يك درهم او با شراب بغايت محرك با و ضماد مطبوخ او محلل او رام بلغمى وجاذب پيكان وخار از بدن ومخرج جنين وقطور او با عسل جهة قرحهء چشم نافع است ارد قباقى بلغة يونانى نباتيست شبيه بكبر و بسيار شد رايحه ولاذع ودرغايت حرارت و اجتناب ارو اولى است مگر در اطليه كه بامصلحات استعمال نمايند و مؤلف اختيارات گويد قثاء الخماراست و سند آن ظاهر نيست و صاحب معنى گويد ثمر او را غلاف مىباشد اراك درخت مسواك شجر او قريب به درخت انار و برگش عريض و خزان نمىكند و خاردار و گلش مايل به سرخى وثمرش به قدر بطم و بعد از رسيدن سياه مىشود و با اندك حلاوتست در اول گرم و در آخر تانى خشك وجالى ومحلل و مقطع ومفتح سده وجهة رفع رطوبات لزجه ورياح غليظه و ضماد مطبوخ او در روغن زيتون جهة تحليل ورم رحم و بواسير وسعفه وطبيخ او جهة سر البول وثيقهء مثانه و تخم او جهة تقويه معده و دفع و اسهال بغايت نافع و ضماد برگ او محلل و مانع نزلات وماشرا ونمله و مسواك كردن به چوب او حالى دندان ومقوى لثه واكثار او مورث جوشش الهاة وسنج و مصلحش كتيرا وقدر شربت از طنبجيش تا نصف رطل وازتخمش تا سه درهم وبدلش صندل است ارتكان بلغة فارسى سنكريزهاى سبك است زرد رنگ و كوچك و محرق او لطيف و طلاى او با آب گشنيز و مانند او جهة اورام حاره و با محللات جهة برون گوشت زياده وباقير وطى جهة رويائيدن گوشت وبامدرات جهة ريزانيدن حصاة نافع و اجتناب از خوردن آن اولى است ارز معرب از او ريز يونانيست و به فارسى برنج نامند در دويم خشك و در حرارت وبرودت معتدل وبالخاصيه در محرور المزاج حرارت ودربارد المزاج برودت احداث مىكند و ظاهرا بجهة اين تاثير قد ما و اكثر متأخرين مرضى را مزوره از برنج نفرمودهاند و مخصوص اصحا دانستهاند چه در مرضى احداث كيفية متضاده و در اصحأ كيفية متوافقه شرطست و حكما متفقاند بر آنكه او باعث طول عمر و صحت بدن است و در حديث اين معنى نيز ورود يافته و برنج هندير الزوجة كمتر او را چنپا نامند و برنج سرخ فارسى را قبض بيشتر و سفيد در تغذية قوىتر و اقسام او مسندد قابض و به تنهائى قليل الغذاء وجهة زحير و اسهال و موى و اختناق رحم و امراض كرده و مثانه مفيد و با شير و شكر كثير الغذاء ومبهى ومستمن بدن ومولد منى و با دوغ تازه وسماق مسكن حرارت وجهة اسهال صفراوى و تشنگى وغثيان نافع و با شير بز جهة زحير و با بيه كردهء بز و روغن جهة منعص واكثار او مصلح حال بدن و رنگ رخسار ومولد خلط صالح ومورث ديدن خوابهاى خوب ومولد قولنج وسده او عنقال طبع ومصلحش خيسانيدن او در آب نخاله و خوردن او با شيرينى و چون در آب قرطم بجوشانند رفع ستدهء او مىكند و آشاميدن آب مطبوخ او مثل ماء الشعير مسكن لذع احلاط مرارى معده وامعاء و با شير تازه بالمناصفه ده روز خوردن جهة ما توليد منى مجربست وحقنه به آب مغسول او جهة سحج وقرحهء امعانا فع و در جلا دادن جواهر بيعديل است و آب نخالهء او در اين باب قوىتر و طلاى او باترمسن جهة گلف و آثار و ضماد او با بيه جهة گشودن دمل وذر ورشن جهة جراحات تازه آشاميدن آرد برنج كه بسيار پخته باشند با بيه كردهء بز جهة افراط اسهال مرضى و اسهال دوائى وسحج بغاية مجرب و آب مطبوخ شلتوك مسقط جنين و پوست شلتوك كه بسيار نرم صلايه نكره باشند از جمله وسموم است و گويند يك مثقال او كشنده است و مؤلف تذكره منكر اين اثر است ومكرب ومصدع مىداند و وسعوط كرد برنج كه در حين سفيد كردن او بهم رسد جهة قطع رعاف مجرب وبدل برنج آرد جو مغسول است ارز بضم اول وسكون رأ درخت صنوبر بى بار است وزفت رطب از و حاصل شود ارسطون شراب غليظى كه از خمر و ادويهء حاره ترتيب و هند قوىتر از خمر و مقوى احشاء بارده است ارند برند بيخى است شبيه به پياز شكافته وارنسيتان آرند مؤلف تذكره گويد كه آن بنج سوسن سفيد است كه به فارسى آن را سوسن آزاد نامند و زنبق عبارة ازوست بغايت گرم وجذاب وجالى و طلاى او جهة قطع خون بواسير مفيد و آشاميدن او بغايت مدرحيض وقدر سرعتش تا يك درهم است و مؤلف مالا يسع گويد كه آن بنج سوسن؟؟ بريست كه دلبوث نامند ارجوان معرب از ارغوان فارسى گرم يال اعتدال ومخرج اخلاط لزجه وجهة برودت معده و كليه و تصفيهء لون وطبخ و او مقيئ ومنقى آلات تنفس و معده و سوخته او جالس نزف الدم وخضاب نيكوست
(١٨)