" بريهه ": اين سخن معقول نيست.
" هشام ": اين سخن نزد عقلا معروف و معلوم و صحيح است.
" بريهه ": پسر به پدر پيوسته است (منظور اتحاد است).
" هشام ": البته پسر از پدر جداست.
" بريهه ": گفتار شما خلاف متفاهم مردم است و آنچه مردم تعقل مىكنند اتصال مسيح به خدا مىباشد.
" هشام ": اگر شهادت مردم حجت باشد به ضرر شما تمام مىشود، زيرا موافقين و مخالفين ما هر دو مىگويند: پدر قبل از پسر موجود بوده آيا شما هم چنين مىگوييد؟
" بريهه: " خير، ما چنين نمىگوئيم.
" هشام ": پس چرا كسانى را كه شهادتشان را قبول ندارى گواه گرفتى؟
" بريهه ": نام پدر و نام پسر هر دو به قدرت قديم حاصل شده اند.
" هشام ": آيا هر دو نام مانند ذات پدر قديمند؟
" بريهه ": خير، نامها هر دو حادثند.
" هشام ": آفريننده اين نامها كيست؟ اگر پسر اين نامها را آفريده باشد به حكم اتحاد بايد پدر هم آفريننده باشد با اينكه ميگوئى پسر نامها را آفريده است و اگر بگوئى پدر اين نامها را آفريده به حكم اتحاد بايد پسر هم آفريننده باشد با اينكه آفريدن را به پدر اختصاص مىدهى پس اين گفتار مستلزم اين است كه پدر را پسر و پسر را پدر قرار دهى، خلاصه آنكه هر فرض را اختيار كنى بر خلاف اتحاد گفته و متناقض با مبناى خود سخن رانده اى.
" بريهه ": نام پسر هنگامى به مسيح اختصاص يافت كه به زمين آمد.
" هشام ": قبل از فرود آمدن به زمين نامش چه بود؟
" بريهه ": نام مسيح پسر است چه به زمين آيد چه نيايد (در اين پاسخ عدول از گفتار اول كرده است).