نه زهرا كشته مىشد در جوانى * نه مىشد خسته از اين زندگانى نه از دست ستم مىخورد، سيلى * نه رويش مىشد از بيداد، نيلى نه بازويش كبود از تازيانه * نه دفن او شبانه، مخفيانه نه تيغ كينه در دست جنون بود * نه محراب على، رنگين زخون بود نه بر فرق على (عليه السلام)، شمشير مىخورد * نه بر حلقوم اصغر، تير مىخورد نه خون دل نصيب مجتبى بود * نه پرپر لالهها در كربلا بود نه زينب بذر غم مىكاشت در دل * نه مىزد سر زغم بر چوب محمل بقيع ما، نه غم افزاى جان بود * نه ويران و چنين بى سايه بان بود غدير خم اگر سايه فكن بود * " ولايت "، اهرمى دشمن شكن بود صفوف ما جدا از هم نمى شد * شكوه و عزت ما كم نمى شد نه بذر فتنه مىپاشيد دشمن * نه " ما " تقسيم مىشد بر " تو " و " من " نه صدها بار مىمرديم هر روز * نه جام زهر مىخورديم هر روز از اول، عشق را با غم سرشتند * كتاب شيعه را، با خون نوشتند كنون ماييم، و درد داغدارى * كنون ماييم، و اشك و سوگوارى هنوز اشك عزا، پيوسته جارى است * رواق چشممان، آيينه كارى است غدير ما، محرم دارد امروز * محرم، بذر غم مىكارد امروز ولايت، گنج عشقى در دل ماست * محبت هم، سرشته با گل ماست شما آل رسول خاتم هستيد * كه با جود و كرم، ميثاق بستيد دل و جان جهانى، عاشق آباد * فداى نام شيرين شما باد كريمان با بدان هم، بد نكردند * كسى را از در خود، رد نكردند اگر ناقابليم و شرمساريم * به جز عشق شما، چيزى نداريم شما در ظاهر و باطن اميريد * عنايت كرده، دست ما، بگيريد مدينة منوره، غدير 1411 (تير 1370)
(١٦٣٥)