مهمى داشت و از اين رو برخى تصور كرده اند كه بنيانگذار اين نظريه او بوده است (كه ديديم چنين نيست).
در هر حال سختگيرى دولت عباسى به جايى رسيد كه مخالفان مورد شكنجه و آزار قرار گرفتند و زندآنها پر از آنان گرديد. " احمد بن حنبل " كه در دفاع از عقيدهء خويش پافشارى مىكرد، تازيانه خورد! (1) و در زمان حكومت " واثق "، " احمد بن نصر خزاعى " به قتل رسيد و " يوسف بن يحيى بريطى "، شاگرد شافعى، مورد شكنجه قرار گرفت و در زندان مصر درگذشت.
" يعقوبى " در اين باره داستان عجيبى نقل مىكند. وى مىنويسد:
" امپراتور روم به واثق خليفهء عباسى نامه نوشت و به او خبر داد كه اسيران بسيار از مسلمانان در اختيار دارد، اگر خليفه در مقابل آنها فديه (سربها) دهد، او حاضر است اسيران مسلمان را آزاد كند. واثق اين پيشنهاد را پذيرفت و نمايندگانى به مرز فرستاد.
نمايندگان خليفه اسيران را يك يك تحويل مىگرفتند و عقيدهء آنان را در بارهء مخلوق بودن قرآن مىپرسيدند، و تنها كسانى را كه به اين سؤال جواب مثبت مىدادند، مىپذيرفتند و لباس و پول در اختيارشان قرار مىدادند! " (2) اين سختگيريها سبب نفرت مردم از معتزله گرديد، لذا وقتى كه " متوكل عباسى " به خلافت رسيد، جانب اهل حديث را گرفت و به " محنة القرآن " خاتمه داد. ولى اين بحث فورا از رونق نيفتاد و تا مدتها در جامعهء اسلامى مطرح بود. (3) 4. منتصر:
فرزند متوكل پس از كشته شدن پدر، در ماه شوال سال 247 به جاى او نشست، و قصر