يعنى: زندگى دنيا همانند راه رفتن انتقال است از روزى به روزى ديگر، گويى كه آن مانند خيالاتى است كه در خواب مىبينى، جزع و بى تابى مكن، كمى صبر كن، زندگى داراى گردشهايى است كه از قومى، به قومى منتقل مىشود.
متوكل چون نامه را خواند، دلش به حال او سوخت، دستور آزادى او را صادر كرد، فرستادهء او براى خلاصى وى به زندان آمد، ولى ديد كه او در همان جا مرده است.
12. نامهء امام به محمد بن فرج: ثقهء جليل القدر، محمد بن فرج رخجى يكى از ياران امام (عليه السلام) گويد: امام هادى (صلوات الله عليه) نامه اى به من نوشت كه در آن نامه آمده بود:
اى محمد! كارهايت را بكن و با احتياط باش، او پس از مدتى به رفيقش على بن محمد نوفلى گفت: من كارهايم را جمع و جور كردم ولى نمى دانستم منظور امام از اين نامه چيست؟ در آن بين مأمورى از جانب خليفه آمد، تمام اموال مرا توقيف كرد و خودم را به زنجير كشيد و از مصر بيرون آورد و به زندان افكند، هشت سال در زندان ماندم، روزى باز نامه اى از امام (عليه السلام) در زندان به من رسيد، فرموده بود: اى محمد بن فرج! در ناحيهء غرب فرود نياى! پيش خود گفتم: امام (عليه السلام) به من اينطور مىنويسد با آن كه من در زندانم و اين عجيب است، چند روز نگذشته بود كه زنجير را از من برداشتند و مرا از زندان آزاد كردند، پس از آزاد شدن به امام (عليه السلام) نوشتم كه دعا بكنيد تا خدا اموال مرا به من باز گرداند.
در جواب نوشتند: به زودى سرمايه و مالت به خودت برمىگردد و اگر برنگردد بر تو ضررى نيست، على بن محمد نوفلى گويد:
نامهء امام به او نرسيده بود كه از دنيا رفت. (1) 13. عرق جنب از حرام: محمد بن همام مىگويد: إدريس بن داوود كفر ثوئى از واقفيه بود كه در زمان امام هادى (عليه السلام) داخل شهر سامرآء شد و خواست از آن حضرت بپرسد از لباسى كه با عرق جنب آلوده شده است آيا مىشود در آن نماز خواند يا نه؟ او در كنار طاق خانه اى ايستاده و انتظار آمدن امام (عليه السلام) را مىكشيد، ناگاه امام (عليه السلام) رسيد و با چوبدستى او