" قطب راوندى " در كتاب " خرائج " دومين بار از حبس امام را چنين مىنگارد، " كه دو سه روز به پايان زندگى نكبت بار متوكل مانده بود، اتفاق افتاده است و امام هادى (عليه السلام) كشتار و قتل او را پيش بينى نموده است ". (1) شكوه و تجلى معنويت " فضل بن احمد " كاتب و منشى مخصوص متوكل گويد: " من با منتصر در حضور متوكل بودم او روى تخت مخصوص خود، جلوس نموده بود كه صحبت از امام هادى (عليه السلام) به ميان آمد. جمعى شروع به سعايت و سخن چينى نمودند و دربارهء آن حضرت، تهمتها و افتراها بستند به حدى كه متوكل را به خشم و غضب واداشتند وى از شدت غضب نمى توانست روى زانو بنشيند از خشم و ناراحتى فرياد برمىآورد: " به خدا قسم آن كسى به دروغ ادعاى امامت و پيشوائى دارد، و بر خلاف سياست من، گام برمىدارد، خواهم كشت... ".
چندين بار اين سخن را تكرار نمود و در همان لحظه، دستور داد كه " فتح بن خاقان " چهار نفر از پيش كاران و مأمورين را براى دستگيرى امام (عليه السلام)، روانهء منزل او كند كه در هر شرائطى باشد، او را به مجلس متوكل بازآورند.
به چهار نفر از جلادان هم دستور داد كه هنگام ورود آماده باشند كه با صدور امر و إشاره او را گردن زنند! امام هادى (عليه السلام) با شكوه و جلال معنوى ويژه اى، وارد مجلس شد در حالى كه از شدت تأثر لبهايش به هم مىخورد ولى بدون هيچ گونه جزع و شكوهاى، تا چشم متوكل به سيماى روحانى امام هادى (عليه السلام) افتاد از جاى خود حركت كرد و به استقبال امام، آمد. او را در بغل گرفت و بوسيد و بدون اختيار مرتب مىگفت:
" سرور من! اى فرزند رسول خدا (ص)! اى پسر عمويم! اى شايسته ترين فرد روى زمين! " امام از اين وضع متوكل به تعجب و شگفتى افتاد، و فرمود به خدا پناه مىبريم از اين