10. دلدارى و اطمينان: على بن جعفر يكى از ارادتمندان امام ساكن حومهء بغداد، (1) و عنوان وكيل امام هادى (عليه السلام) را نيز داشت، از وى پيش متوكل عباسى سعايت كردند، متوكل وى را به زندان افكند. زندان او به طول انجاميد، سرانجام قول داد كه به عبد الرحمان بن خاقان سه هزار دينار بپردازد تا دربارهء آزادى او فعاليت كند، در نتيجه عبيدالله بن يحيى بن خاقان وزير متوكل دربارهء او پيش متوكل شفاعت كرد.
متوكل گفت: اى عبيدالله! اگر دربارهء تو مشكوك بودم مىگفتم كه رافضى هستى تو چه مىگفتى؟! على بن جعفر وكيل على بن محمد (امام هادى) است و من تصميم دارم كه او را اعدام كنم!!
اين خبر در زندان به على بن جعفر رسيد، او كه به شدت ترسيده بود، نامهاى به محضر امام هادى (عليه السلام) نامهاى نوشت كه: خدارا! خدارا! دربارهء من فكرى بكنيد، به خدا قسم مىترسم در امر امامت، به شك بيافتم.
امام (عليه السلام) در ذيل نامهء او نوشتند: اگر كارت به آن جا كشد دربارهء تو از خدا كمك مىخواهم و آن وقت، شب جمعه بود.
فرداى آن روز متوكل عباسى را تب گرفت و به قدرى شدت پيدا كرد كه تا روز دوشنبه خانوادهاش بر وى گريسته و به فرياد درآمدند، او به دنبال آن مرض شديد گفت: همه زندانيان را كه اسامى شان به وى عرضه شده است آزاد كنند، آنگاه على بن جعفر را ياد آورد، به وزيرش عبيدالله گفت: چرا نام او را به من عرضه نكردى؟!
عبيدالله گفت: من ديگر دربارهء او سخنى نخواهم گفت، متوكل گفت: همين الآن او را آزاد كن و بگو: مرا حلال كند، عبيدالله او را آزاد كرد و او به دستور امام هادى (عليه السلام) به مكه رفت و مجاور بيت الله شد، به دنبال اين جريان متوكل صحت پيدا كرد. (2) 11. خبر از قتل واثق وابن زيات: " مفيد " عليه الرحمة از ثقهء جليل القدر، خيران اسباطى (3)