از مدينه عبور مىكرد، در مدينه بودم.
امام هادى (عليه السلام) به ما فرمود: برويم تجهيزات اين ترك را ببينيم. بيرون آمديم و توقف كرديم، سپاه آماده ى او از نزد ما گذشتند. و خود ترك رسيد.
امام با او چند كلمه به زبان تركى صبحت كردند. و او از اسب پياده شد و پاى مركوب امام را بوسيد.
ابوهاشم مىگويد ترك را قسم دادم كه با تو چه گفت. ترك پرسيد: اين مرد پيامبر است؟
گفتم: نه.
گفت: مرا به اسمى خواند كه در كوچكى در بلاد ترك به آن ناميده مىشدم و تا اين ساعت هيچكس از آن اطلاع نداشت. (1) 3. هيبت و عظمت امام (عليه السلام) " اشتر علوى " مىگويد:
با پدرم در خانه ى متوكل بوديم، من در آن هنگام طفل بودم، و جماعتى از آل ابى طالب و آل عباس و آل جعفر حضور داشتند، امام هادى (عليه السلام) وارد شد، همه ى آنان كه در خانه ى متوكل بودند به احترام او پياده شدند، آن حضرت داخل خانه شد، و برخى از حاضران به برخى گفتند:
چرا براى اين جوان پياده شويم، نه شريفتر از ماست و نه سنش بيشتر است، به خدا سوگند براى او پياده نخواهيم شد!
" ابوهاشم جعفرى " - كه در آنجا حاضر بود - گفت:
به خدا سوگند وقتى او را ببينيد به احترام او با احساس خردى و كوچكى پياده خواهيد شد.
طولى نكشيد كه آن حضرت از منزل متوكل بيرون آمد، چون چشم حاضران به آن گرامى افتاد همگان پياده شدند.