كبرى و صغرى تشخيص داده مى شدند. اين امر، خود حاكى از علاقهء مفرط و شدت مهر و محبت او امام حسين (عليه السلام) نسبت به مادر عزيزش بوده است.
شدت عشق و علاقهء سبطين پيامبر (صلى الله عليه وآله)، امام حسن و امام حسين (عليه السلام) نسبت به مادر مقدس شان، به راستى كه از حد توصيف بيرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى آنان همه چيز بود، و در پرتو مهر او شادى ها عميق تر و گسترده تر، و غمها واندوه ها كم رنگ تر و قابل تحمل تر مى شدند. چنان كه غم سنگين رحلت جد بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هر چند كه بسيار عميق و دلشكن و طاقت فرسا بود، باز هم در سايهء وجود چنان مادر بى همتايى، كمتر احساس مى كردند و تاب و توان تحمل چنان غمى را در كنار مادر خود به دست مى آوردند. زيرا آن دو فرزند دلبند، در هر حادثه و پيشامدى، بيشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و بيشتر با او انس و الفت گرفته و دل خوش گشته بودند، و پيوند معنوى و قلبى شان هر روز محكم تر و ناگسستنى تر شده بود... تا وقتى كه آن حادثهء لرزاننده و دلسوز پيش آمد....
آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سياه، در آن روز بغض و اشك، در روز غم آلود از دست دادن مادر عزيز، به اوج خود رسيد، هنگامى كه حالت احتضار مادر را احساس كردند، با وجود آنهمه صبر و بردبارى و آن همه متانت و شكيبايى، باز نتوانستند آرام بگيرند و در آرامش بمانند. باز نتوانستند از بى تابى خوددارى كنند و خود را روى پيكر عطرآگين و در حال احتضار مادر بيفكنند و با سخنان گرم و پر شور، با گفتار مهرآميز و با صداى بغض آلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بى تابى واندوه و درد دل و سوز درون خود را بيان نكنند....
در آن لحظات تلخ و غم آلود، تنها كوشش و فعاليت " اسماء " دختر عميس بود كه توانست آنان را از مادر جدا كند و به سراغ پدر گرامى شان على (عليه السلام) گسيل دارد، كه تفصيل آن در كتابهاى مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است. (1) و از آن پس بود كه همواره نام و ياد فاطمه زهرا (عليه السلام) بر زبان حسنين (عليه السلام) جارى و در دلهايشان پايدار بود....