كه چگونه او، همهء عمر، در عشق عالم لاهوت وملكوت الهى گذرانده است. به عقيدهء همهء كسانى كه آن امام بر حق را مى شناسند، چه دوست وچه دشمن، وچه موافق چه مخالف، آن حضرت، هرگز به لذت بدن از نعمتهاى زندگى، حتى فكر هم نكرده بود.
چه آن كه تمام زندگى خودرا، سراسر در زهد وعبادت وقناعت گذرانيد واز آن هنگام كه بر مسند خلافت نشست، نه تنها كمترين گشايشى در زندگى خود وعائله اش پديد نياورد، كه حتى زندگى را بر خود سخت تر هم گرفت وحد قناعت را بيشتر هم كرد.
باز، دوست ودشمن متفق القولند كه او، در زندگى خود، هرگز روى راحت وآسايش نخواست، چرا كه از اين دنيا، راحت وآسايش طلب نمى كرد اين جهان را گذرگاهى براى آزمايش بندگان خدا مى دانست واز پروردگارش مى خواست كه هرچه زودتر، دوران عبور از اين گذرگاه را بر آورد وايام آزمايش اورا كوتاه تر گرداند وبراى همين بود كه وقتى در محراب مسجد، شمشير آن حرامى نابكار، ضربه اى مهلك بر تارك مباركش فرود مى آورد، باشور وشادى، وسرشار از بهجت وآسودگى، به صداى بلند ندا در مى دهد: به خداى كعبه كه به سعادت رسيدم.
بهرهء معنوى از قدرت ظاهرى اريكهء قدرت نيز، باز به اتفاق قول ونظر دوست ودشمن، برايش مفهومى نداشت. چه، زمانى كه پس از رحلت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله)، حق مسلم اورا در خلافت مسلمين پايمال كردند، بس كه مسند خلافت وقدرت حكومت برايش بى ارزش وفاقد اعتبار بود، دم نزد. وبا آن كه قوت بازوى توانا وقدرت شمشير جهانگشا داشت وهمان پهلوانى بود كه در نوجوانى، عمرو بن عبدود را (كه به نوشتهء تاريخ با دهها مرد جنگى برابر بود) به يك ضربت از پاى در آورده بود، وهمان دلاورى بود كه در قلعهء خيبر را بادست خود از جاى بركنده بود، وهمان شهسوارى بود كه هيچ كس قدرت ايستادگى در برابرش را نداشت، ونيز با آن كه صدها پيرو، صدها معتقد، صدها يار پاكباز وسرسپردهء فداكار، جان بر كف نهاده وآمادهء جهاد در راه احقاق حق داشت، اما او، از چنان حق مسلمى - كه نبى اكرم در وقعهء غدير بدو تفويض فرموده بود - بر اساس مصلحت عمومى مسلمانان چشم پوشيد.