" علاء بن زياد "، كه از اين سخنان هم شرمنده شده و هم عبرت گرفته بود جواب داد:
پدر و مادرم به فدايت! اى كاش زودتر بيمار شده بودم و زودتر اين سعادت نصيبم مى شد كه قدم رنجه كنى و به خانه ام شرف و افتخار بخشى و چنين متنبه ام سازى و پندم دهى.
امر آن امام بزرگوار را، حتى پيش از آن كه از بستر بيمارى برخيزم اطاعت خواهم كرد.
كاش زودتر چنين كرده بودم و از همان راه كه برادرم مىرود رفته بودم تا امروز چنين شرمنده نباشم. حضرت پرسيد: برادرت چه كرده است؟
علاء پاسخ داد: او، كار زهد و عبادت و قناعت را به حدى رسانده كه تمام روزها را لب از خوردن و آشاميدن بسته و روزه دار، و تمام شب ها را به عبادت نشسته و بيدار است. با آن كه خداوند، نعمتهاى بسيار به او ارزانى داشته و تمكن و ثروتش بخشيده است، به نانى خشك و خورشى فقيرانه و اندك قناعت مى كند و لباسى ساده و خشن و كهنه مى پوشد.
در خانهء او، كار به جايى رسيده است كه ديگران مى گويند زندگى بر زن و فرزندانش تلخ و سخت گشته است.
على (عليه السلام) فرمود: راه او نيز راه درست نيست. چه، همان قدر كه پنهان داشتن مال و منال از ديگران و بهره نرساندن از دادههاى خداوند به فقيران ناصواب است، در اين حد از زهد و قناعت زيستن و زندگى را بر عائله تلخ گرداندن نيز صواب نيست. چه، تحمل رياضت، با وجود گشادگى و وسعت، صورت ديگرى است از كفران نعمت. بر شما است كه از نعمتهاى خداوندى، هم خود بهره گيريد هم به ديگران بهره رسانيد.
آنگاه فرمود برادر علاء بن زياد را در آنجا حاضر سازند تا با او گفتگو كند و پندش دهد و راه صوابش بنمايد.
وقتى برادر علاء حاضر شد، در حضور امام و مقتدايش عرض كرد: اى اميرمؤمنان، من اگر در زندگى برخود سخت مى گيرم، اين راه و رسم را، از تو كه مولاى منى آموخته ام و سعى بر آن دارم كه در همه حال، از راهى كه تو در پيش گرفته اى پيروى كنم.
امام على (عليه السلام) با مهر و ملاطفت فرمود: با مهر و ملاطفت فرمود: اين راه هم كه تو در پيش گرفته اى راهى به اشتباه است. خداوند به ارادهء خود، تو را نعمتهايى ارزانى