وكينه توزى واداشته بود. وعلى (عليه السلام) در همين مورد است كه فرموده: " آنها كه از عدالت گسترى ودادگرى من به ستوه آمده اند، پس اگر من بى عدالتى وبيداد پيش گيرم (چيزى كه آنها از من مى خواهند) چگونه من خواهند آن را تحمل كنند؟ ".
مقايسه خلفاء ودر پايان چنين خلافتى، كه با پايان عمر سراسر عزت وشرف افتخار او نيز همراه بود، از او كه 5 سال زمامدارى امپراتورى وسيع اسلام ودر حقيقت بزرگترين امپراتورى آن روز جهان را به عهده داشت، چه باقى مانده بود؟ هيچ، جز خانه اى گلين ومفروش به بوريايى كهنه وپاره وچند ظرف سفالين وكفشى كه كف آن سوراخ شده وبه تازگى بادست خود أمير المؤمنين (عليه السلام) تعمير شده بود، به اضافهء چند درهم پول سياه....
ولى روزى كه عثمان كشته شد، به نوشتهء تاريخ ثروت نقد او 150 هزار دينار طلا ويك ميليون درهم بود. وبه نوشتهء مسعودى، در كتاب تاريخش " مروج الذهب "، املاك او يكصد هزار دينار ارزش داشت وصدها اسب وشتر نيز از خود باقى گذاشته بود.
وروزى كه زبير، يكى از اعضاى شوراى خلافت ومدعى ومعاند على (عليه السلام) مرد، چهار صد هزار دينار نقدينه ويكهزار اسب ويكهزار كنيز از او باقى ماند.
وطلحه، عضو ديگر شورا، ومدعى ومعاند ديگر على (عليه السلام) تنها از درآمدى كه از غله عراق داشت روزى يكهزار دينار سود مى برد واز املاك خود در " سراة " نيز درآمدى بيش از اين داشت ودر كوفه ومدينه خانه هاى مجلل ساخته بود وعبد الرحمن بن عوف، آن بازيگر مكار كه هزاران حيله به كار برد، تا براى سومين بار، حق على (عليه السلام) را پايمال كرد وعثمان را به خلافت رسانيد، هنگام مرگ يكهزار اسب ويكهزار شتر وده هزار گوسفند داشت، ودر شهرهاى اسكندريه وبصره وكوفه خانه هاى مجلل ساخته بود....
با اين مقايسهء ساده، بهتر مى توان پى برد كه دنياى فانى براى ابر مرد تاريخ وشهسوار اسلام، براستى كمتر از عطسهء بزى ارزش داشته است....
وجود على، سرشار از عشق خدا ومالامال از علاقه به مظاهر توحيد وربوبى وخداشناسى است: وجودى شيفته ودلباخته جذبه ها وزيبايى هاى خلقت،