با برخوردارى از مهر يك پدر بزرگوار، زندگى مى كرد. اما، گويا تقدير چنين بود كه او نيز، همچون پسر عم عظيم الشأن خود، در همان سالهاى كودكى، از عطوفت مادر و مهر پدر و زندگى در خانهء و كاشانه محروم شود. اما چه محروميتى، كه خود، عين نعمت و برخوردارى وتنعم بود.
هنگامى كه على (عليه السلام) به 8 سالگى رسيد، فضاى آسمان، چهره اى ديگر نشان داده، يكباره آن قريش مغرور و جاه طلب، كه همواره در رفاه و آسايش و بى خبرى بسر برده بود، به بليهء قحط وغلاء و تنگدستى و فقر و گرسنگى دچار آمد. قحطى و نادارى، چنان بر قريشيان سخت گرفت كه حتى مرد بزرگوار و محترمى چون ابيطالب، كه از بزرگان و محترمين قريش بود و خود، روزگارى قادر بود كه علاوه بر عائله خويش، سرپرستى برادر زاده اش محمد (صلى الله عليه وآله) را نيز در عهدهء تكفل خويش داشته باشد، به تنگدستى گرفتار آمد. چنان كه اينك، در خانهء او نيز امكانات مالى و غذايى به حد اقل رسيده بود و زندگى و معاش، بر او و خانوادهء پر عائله اش به سختى گذشت. ديگر امكانات و عوايد او پاسخگوى نيازهاى عائله سنگين و پر جمعيتش نبود و بسيار اتفاق مى افتاد كه سفره اش، نه تنها از نان خورش، كه حتى از نان خالى هم، تهى مى ماند.
در چنين هنگامى بود كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به يارى و كمك عموى تنگدست خود شتافت و به دستگيرى از او و عائله اش كمر بست. روزى به دو عموى بزرگوار و خوش طينت خود حمزه و عباس، كه با برادرشان ابوطالب فاصله رفاهى و با برادر ديگرشان ابو لهب نزول خوار، فاصله روحى بسيار داشتند، چنين پيشنهاد كرد: آيا در اين دوران تنگى و سختى، شايسته و سزاوار آن نيست كه به يارى ابيطالب بشتابيم و هريك، قسمتى از بار سنگين معاش خانواده اش را بدوش بگيريم؟
آن هر دو مرد پاك طينت و خوش فطرت، پيشنهاد برادر زادهء خود " محمد امين " را پذيرا شدند و به ميل و رغبت به خانهء ابى طالب رفتند و به اصرار از او خواستند تا دست يارى را كه به سويش دراز كرده اند، باز پس نزند و درخواست كردند: اى ابيطالب سه تن از فرزندانت را، به هريك از ما بسپار تا نيازهاى آنان را بر طرف سازيم. هر كدام از ما، يكى