جاى مربى و معلم محبوب و بزرگوارش، در بسترش خوابيد، تا اگر قرار است از آن شمشيرها، گزندى برآيد، به جان او برسد، نه به جان پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله).
و در مورد مروت و گذشت و عفو و جوانمردى اش، همين بس كه به ياد آوريم در آخرين روزها و آخرين ساعات عمر گرانبهايش، در همان حال كه زخم شمشير زهر آلود ابن ملجم ناپاك بر جان پاكش نشسته بود، نه تنها بر آن قاتل خون آشام بى مروت خشم نگرفت، نه تنها از غذاى خود براى او هم فرستاد، نه تنها به اطرافيانش فرمان داد كه با آن اسير بد نهاد، به لطف و مدارا رفتار كنند، كه حتى از فرزندانش خواست كه سر سوزنى با او شدت عمل نشان ندهند و به عنوان قصاص، ذره اى بيش از آنچه ابن ملجم كرده است با او نكنند... و حتى توصيه فرمود كه اساسا اگر از قصاص چشم پوشى كنند، راضى تر خواهد بود!
انصاف را، در مورد چنين مردى، چگونه مى توان سخن گفت كه مايهء غبن و شرمسارى نباشد؟ و اصولا آيا، بيان همين چند نكتهء كوتاه، كافى نيست كه عظمت آن جان پاك و روح مقدس را، به تابناكى آفتاب و لطافت مهتاب نشان دهد؟
با اين همه، اكنون كه چنين مبحثى را در كتاب گنجانيده ايم، به ناچار، تنها چند مورد از آن صفات و خصوصيات بى مانند را، آن هم در كمال اختصار و كوتاهى، بيان مى كنيم.
ايثار و شجاعت براستى، حتى در مورد افراد عادى نيز، شجاعت و بى باكى، امرى مربوط به جسم و كالبد، و پديدهاى برخاسته از ساختمان تن و بدن نيست، بلكه خصيصه اى از خصايص نفسى، و مزيتى از مزاياى روحى است، كه از قدرت درونى ارادهء افراد سرچشمه مى گيرد.
و به بيان ديگر، شجاعت و بى باكى، كه با حركات فيزيكى جسم و بدن، شكل مى يابد و ظاهر مى گردد، در حقيقت چيزى نيست، جز تجلى و تظاهر " روحيه "، كه خود محور دفاع از حق، و اساس ايمان و اعتقاد به نيكى و خوبى قرار مى گيرد.
وقتى در مورد افراد عادى چنين باشد، ناگفته پيداست كه از ميان انبوه فضايل و مناقب، و كمالات روحى و معنوى على (عليه السلام)، شجاعت و شهامت و ايثارگرى او، چه