سر سپرده و جانباز و مورد علاقهء خود " مالك اشتر نخعى " صادر كرده است، در نظر مى آوريم و قسمتهايى از آن را در اين كتاب نقل مى كنيم، تا صورت كاملى از هدفهاى عالى سياسى و اقتصادى و مردم دارى و كشورمدارى اسلام، از ديدگاه آن ابرمرد اسلام روشن و معلوم شود. اين است شمه اى از آن فرمان باشكوه جاودانه....
5. منشور علوى بنام خداوند بخشنده و بخشايشگر " اين است فرمانى كه بنده خدا، على امير المؤمنين به مالك پسر حارث نخعى معروف به اشتر اعطاء مى كند، و به موجب آن فرماندارى كشور مصر وخزانه و بيت المال آن را به او مى سپارد و اختيارات سپاه منطقه را تحت فرمان او مى گذارد وعمران و آبادى و اصلاح امور مردم و رسيدگى به مشكلات و گرفتاريهاى آنان را بر عهده او مى نهد. به موجب اين فرمان، مالك اشتر مأموريت دارد كه شئون اجتماعى و اقتصادى مصريان را تحت نظر مستقيم خود در آورد و به آبادانى وعمران آن مملكت قيام شايسته بنمايد. در اين فرمان، بيش از هر چيز فرزند حارث را به پرهيزگارى و اطاعت از خداوند متعال توصيه و سفارش مى كنم و از او انتظار دارم كه در انجام اوامر الهى، لحظه اى كوتاهى و فروگذارى نكند و خاطر نشان مى سازيم كه سعادت هر دو جهان در گرو رضايت خداوند متعال است و بدون خشنودى او، هيچ طاعت، پسنديده و مقبول نيست و شقاوت و بدبختى در انكار و تباه كردن احكام الهى است ". فرمانرواى مصر وظيفه دارد، از احكام مقدس اسلام، با تمام اختيارات و امكانات خود طرفدارى كند، تا در مقابل آن به يارى و كمك الهى اميدوار باشد. خداوند وعده نصرت و عزت به ياوران دين خود داده است.
فرمانرواى مصر بايد ديو هوس و مشتهيات نفس خود را همچون پارسايان بشكند و آن را پيوسته به زنجير زهد و عبادت مقهور ومحبوس سازد. زيرا عفريت نفس آتشى است خاموش نشدنى و مشتعل و اگر دمى انسان را غفلت زده ببيند، ناگهان دوزخ آسا، مشتعل مى گردد و خرمن سعادت و حيات او را خاكستر مى سازد. يوصف مصر، در دادگاه عشق، با همان دامان پاك و گريبان دريده، كه بر عصمتش دو گواه صادق و راستين بودند، چنين گفت: " من خود را تبرئه نمى كنم و يكباره بار گناه را با دوش زليخا نمى گذارم، زيرا