نسلها و همهء ملتها. هميشه بهار....
قهرمان صحنه ها هنگامى كه پسر ابى طالب و پدر حسن، حسين، زينب و كلثوم و شوهر فاطمه و داماد پيامبر، از خداوند و چگونگى شناسايى او سخن مى گويد، خود، چنان محو جمال او مى گردد، و سخنش آنچنان اوج مى گيرد و در افقى، بالاتر از افق انديشه ها سير مى كند، كه انديشهء بشرى را ياراى پرواز با آن و در سطح آن نيست. و آن چنان خدا را معرفى مى كند كه انسان با چشم دل همه جا او را در آسمانها و در زمين، و در درون جان و دل خود حاضر مى بيند و روحش سرشار از لذت و معرفت مى گردد. چنين شخصيتى، در عين حال، در صحنهء كارزار، به هنگام جنگ با دشمن و در مقام جهاد و دفاع، فرمانده شجاع و سپهسالارى شايسته است كه لباس رزم به تن كرده و دقيق ترين روشها و تاكتيكهاى جنگى و رموز به دست آوردن پيروزى در جنگ را براى سپاه خود تشريح مى كند. آنچنان كه گويى در همه عمر، جز با ميدان جنگ و فنون كارزار، سر و كارى نداشته است.
و باز، همو، در كرسى قضاوت آگاه ترين داور است، در مقام عبادت والاترين زهاد، در مسند تربيت بزرگترين معلم اخلاق، و مهذب روان است. يكى از ياران نزديك او به نام " ضرار " فرزند " ابى ضمره كنعانى " بنا به اصرار معاويه از شناسايى و شناختى كه پيرامون پيشواى پيروان محمد (صلى الله عليه وآله) دارد، چنين سخن مى گويد:
"... به خدا سوگند، افقهاى ديد او ناپيدا بود. مرد نيرومندى بود كه با قاطعيت سخن مى گفت. داورى و قضاوتش بر اساس عدل و داد بود. او چشمهء پر فيض و زلالى بود كه دانش و علم، از هر سويش سرازير مى گشت و همه اعضايش، زبان به حكمت مى گشودند. او از دنيا و مطامع پست آن دورى مى جست و با شب و تاريكيهاى آن انس مى گرفت، زياد اشك مى ريخت و عميقا فكر و انديشه داشت. به لباس خشن و طعامى