عشق پاك على (عليه السلام)، در كار عبادت، عاشقى دلباخته و بى قرار بود. با تمام وجود به عبادت مى پرداخت. به عادت او، تنها براى رفع تكليف نبود. او عاشق راستين جمال حق بود و جز جمال دلرباى حقيقت چيزى در نظرش جلوه و نمودى نداشت. سجدههاى او طولانى و سجده گاهش همواره از اشك شوق مرطوب بود... با اين روايتى كه از امام چهارم (عليه السلام) نقل شده است مى توان به عظمت سجدههاى اين عاشق پاكباخته پى برد: هنگامى كه از امام زين العابدين (عليه السلام) كه سجدههايى طولانى و خستگى ناپذير در برابر خداوند، داشت كه گويى برخاستنى در پى نخواهد داشت، خواستند تا تقليلى در اين طول عبادت و سجده روا دارد، فرمود: " و من يقدر على عبادة جدي علي بن ابي طالب؟ ". (من، كه توانسته ام همانند، جدم على بن ابى طالب به عبادت پروردگارم بپردازم؟).
نمونه اى از راز و نيازها على (عليه السلام) در عبادتهاى شبانه اش، آن هنگام كه ميان او و پروردگارش، پرده اى جز آسمان فيروزه گون نبود، و اين پرده اى بود كه با يك بال پرواز انديشه و عشق على بر كنار مى رفت، و در چشم به هم زدنى طى مى شد، به خاك مى افتاد، و در دعاها و نيايش ها و راز و نيازهايش مى گفت: " خدايا، تو را به يگانگى و عظمت مىستايم و بر آستان پر شكوه و جلال تو، پيشانى بندگى بر خاك مىسايم. تو را با ديدگان بينا، نمى بينند، ولى ناديده ات نيز نمى انگارند. فروغ جمال تو در قلب ها و عواطف، شعلهء عشق مى افزايد، اما جلوهء دلبرى تو از چشم انداز بشر خاكى، مستور و پنهان است... " شكوه و عظمت تو آنچنان شامخ و بلند است كه پرواز انديشه، از پيرامون آن، غير ممكن و محال است، ولى دست دلنواز و مهربان تو، در اعماق درياها و خميدگى درها و بلندى ستيغ كوهها كوچكترين و ريزترين ذرات وجود را، مشمول نوازش و مهربانى خود قرار مى دهد....
" خداوندا! نه آن بلند پر اوج وافقهاى بالا، دست ما را از دامن لطف تو كوتاه مى سازد و نه اين رحم عميق و پهناور تو پايهء عرش الوهيت تو را فرو مى ريزد. حكيم خردمند، تو را مى شناسد، ولى از حقيقت وجود تو آگاه نيست، به او عصايى چوبين بخشيده اند، تا استدلال كند و در ظلمات اوهام، راه را از چاه باز شناسد. اما آن بلند پروازى راستين،