بيدار اجتماع است. او شهيد راه حق، پدر شهيدان على بن ابى طالب است... ". (1) هنگامى كه يك شخصيت ادبى و علمى خارجى، از على (عليه السلام) و حكومت ايده آل او، او اين چنين توصيف به عمل مى آورد و او را الگو و سمبل معرفى مى كند زيبنده است كه دوستان و علاقمندان و پيروان او به راز اين گزينش الهى روز غدير بيشتر پى ببرند، و اعمال و كردار و روشهاى خود را مطابق و همگام با او بنمايند و اين گزينش الهى و انتخاب بى چون و چراى آسمانى را براساس حكمت و تدبير و مصلحت الهى بشناسند و ارج نهند. از مقام ولايت و رهبرى آسمانى كه در خاندان عصمت بود بيعت نهاده شده است، اطاعت و پيروى نمايند كه صلاح و سعادت هر دو جهانى در آن نهفته است.
نهج البلاغه اثر جاودان على (عليه السلام) نهج البلاغه!... اين يك نام است. اما نامى كه تمام تاريخ را در مىنوردد، تمام بشريت را در خود فرو مى پوشاند، و جهان بشريت را، در برابر خود به اعجاب، به بهت و ناتوانى و درماندگى مى كشد. زيرا بشريت هرچه بيشتر به اين نام ساده و فشرده و مختصر مى انديشد، بيشتر خود را در برابر عظمت بى مانند آن، ناتوان و درمانده احساس مى كند.
نهج البلاغه، اين يك نام است. اما چه نامى و چه گونه نامى است؟ نامى كه همواره، در طول تاريخ پر شكوه اسلام، پس از نام قرآن بر زبان آمده است و همواره فراتر از كلام انسان و فروتر از كلام قرآن قرار داشته است....
چه مى توان گفت، دربارهء نهج البلاغه، كه دوست و دشمن آن را ستوده اند، اما چون به توصيف و تشريح آن رسيده اند، كلام خود را ناتوان و خويشتن را درمانده يافته اند؟
نگارنده نيز نه قصد و نه جرأت و جسارت آن را دارد كه قلم را پيرامون توصيف و تشريح آن بر روى كاغذ به گردش آورد. بلكه مى خواهد، چند كلامى به عنوان يك مقدمهء كوتاه و بسيار ناقص و نارسا بنويسد تا پس از آن، مقاله اى را كه يكى از فضلاى محقق و شيفتگان مكتب على (عليه السلام)، در بيان عشق و شيفتگى خود نگاشته است، در اين فصل نقل كند. و آن مقدمه چنين است: