مسألة ى تازه و امر غريبى نيست، بلكه در مدارج تكاملى آنان، يكى از شرائط ابتدائى و الفباى آغازين، شمرده مىشود از اين رو در بيوگرافى اغلب مردان بزرگ و پيشوايان معصوم (عليه السلام)، حبس و زندان و تبعيد و شكنجه در مراحل نخستين زندگى آنان، واقع شده است و با توجه به تكرار آن، يك ناظر بى طرف گمان مىكند كه يكى از مراحل پيشبرد هدف، طى كردن همين دورهها و اين ناملايمات بوده است و اين بدعت از آغاز حكومت عباسيان به چشم مىخورد كه زندانهاى متوالى امام هفتم، و تبعيد و انتقال امام هشتم، و تبعيد امام جواد (عليه السلام) و حبس امام هادى و زندانهاى مكرر امام حسن عسكرى (عليه السلام)، شاهد گوياى اين نوع شكنجه هاى بدعت آميز دورهء خلافت عباسى، به شمار مىرود.
اگر زندانى شدن اغلب مردم، روى مسائل مالى و اقتصادى يا داعيههاى جنگ و خونريزى بوده باشد، زندانهاى مورد گفتگوى ما، به خاطر بيدار ساختن افكار خفته، و ارشاد و هدايت گمراهان، و مبارزه و جدال با ستم و بيدادگرى ستمكاران بوده است.
از اين رو در تاريخ زندگى امام هادى (عليه السلام) نيز چند بار با زندانى شدن او مواجه مى گرديم كه يك بار آن را " شيخ صدوق " در " علل الشرايع " و " خصال " با اسناد خود، از صقر فرزند ابى دلف بغدادى نقل كرده است. او مىگويد: " هنگامى كه خبر تبعيد و انتقال امام هادى (عليه السلام) را از مدينه به سامراء شنيدم كه به دستور متوكل صورت گرفته است از بغداد به سامرا رفتم تا از پيشواى خودم كسب اطلاعى نموده باشم. او اجازه داد كه وارد منزل آن حضرت گردم.
از من پرسيد چه كار داشتى كه به سامراء آمدى؟ لابد مىخواهى آقا را زيارت كنى، پس همين جا توقف نما، سپس به يكى از خدمتگزاران خود دستور داد كه مرا به حجره اى كه علوى محبوس در آن نگهدارى مىشد راهنمائى نمايند. هنگامى كه وارد محضر نورانى او شدم ديدم روى حصيرى، نشسته و گودالى در برابرش قرار گرفته است. سؤالاتى نمودم، در پايان كار امام فرمودند: " بيشتر توقف ننمائيد، و برگرديد چون من به آسايش و امن شما، اطمينان ندارم ". (1)