حالت و هر وضع و بيان هر مطلبى از كمال فصاحت و بلاغت سود مى جست.
آرى توان گفت كه دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله) با آن قدرت بيان، بر ملك سخن نيز فرمانروايى داشت، و چنان فصيح و بليغ سخن مى گفت كه چون بر كرسى خطابه جلوس مى كرد، دلها و جانها را از شور و گرماى كلام پر عمق خود به اهتزاز در مى آورد.
همان سخنانى كه در حضور گروهى از مهاجرين و انصار ايراد كرد، خود نشانه اى از اين قدرت بيان، حضور ذهن، تسلط بر كلام و نيروى خطابى است كه بدون آمادگى قبلى، آنچنان با قدرت و قوت سخن گفته است.
گذشته از اينها، از آن حضرت اشعار فراوانى نيز نقل شده است كه در ادب عرب جايگاه ويژه اى دارد. تعداد اين گونه اشعارى كه به نام آن حضرت وارد شده بسيار زياد است، ولى جالب آن كه از اين گونه اشعار، آنچه بدان حضرت منسوب است، همگى سبكى روشن و خالى از تعقيد و تكلف و بيانى ساده و رسا و كاملا گويايى دارد.
گويند: آن حضرت پس از رحلت پدر بزرگوارش، يك روز كه به زيارت مرقد مطهر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رفته بود، ساعتى در آنجا توقف كرد و بسيار گريست و آنگاه، از سوز دل و آتش درون اين ابيات را افشاء كرد:
قل للمغيب، تحت اطباق الثرى * ان كنت تسمع صرختي وندائيا صبت علي مصائب * لو انها صبت على الأيام صرن لياليا قد كنت ذات حمى بظل محمد * لا اغتشي ضيما وكان جماليا فاليوم اخشع للذليل واتقي * ضيمي وادفع ظالمي بردائيا فاذا بكت قمرية في ليلها * شجعان على غصن بكيت صباحيا فلأجعلن الحزن بعدك مونسي * ولأجعلن الدمع فيك وشاجيا ماذا على من شم تربة أحمد * ان لا يشم مدى الزمان غواليا (بگو، اى كسى كه رخ در نقاب خاك نهان كشيده اى، اگر ناله و فغان مرا مى شنوى، پس بدان كه آن قدر بر جانم بلا واندوه ريخته است كه اگر بر روزها فرود مى آمدند چون شبهاى تار مى شدند. (آرى، گذشت آن زمان كه در سايهء محمد - كه زيبايى و شكوه زندگى ام بود - از هر تعرضى در امان بودم، و از ستمگران انديشه ام نبود.
اما امروز، دردا كه بايد به فرومايه اى كرنش كنم، تا بدين وسيله خويشتن را از ستم