داشت، با چشمان اشكبار آن سيماى ملكوتى را نظاره مى نمود و از شدت ألم و ناراحتى اين شعر را زمزمه مى كرد.
وابيض يستسقى الغمام بوجهه * ثمال اليتامى عصمة للأرامل يعنى: سپيده مردى كه از بركت چهره ء تابناكش از ابر، آب مى طلبد، كه فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان بود، اينك از ميان ما رخت بر مى بندد....
ناگهان پيامبر اكرم چشم گشود و خطاب به زهرا (عليه السلام) فرمود: دخترم اين شعر از عمويت ابوطالب است كه در مدح من سروده است. دخترم شعر مخوان، قرآن بخوان:
" و ما محمد الا رسول الله قد خلت من قبله الرسل أفأن مات أو قتل أنقلبتم على أعقابكم ". (1) پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با اين كلمه " ختامه مسك " روش تربيتى دختر خود و ديگر دختران نسلهاى آينده را ترسيم كرد كه سعادت و خوشبختى كامل آنان در قرآن و كلمات الهى نهفته است، نه در اشعار و سرودهاى بشرى، هر چند آن اشعار در مدح و توصيف پيامبر اسلام باشد. بلى، قرآن مى تواند غذاى روحى و فكرى بشر را تأمين كند نه سروده ها و اشعار شاعران، هر چند در سطح عالى و از افراد صالح و شايسته باشد، اشعارى كه خمير مايهء خود را از قرآن مجيد نگرفته باشند از ديدگاه اسلام و رسول گرامى به خواندن نمىارزند.
آرى، فاطمه (عليه السلام) چنين پندها و موعظههايى را ديده و شنيده بود، از پدر بزرگوارش درس زندگى گرفته و از سر منشأ لايزال قرآن مجيد سيراب شده و به آن كمالات و فضايل بى نظير و ويژگىهاى درخشان روحى و اخلاقى و معنوى دست يافته بود.
آنچه بايد بر اين سخنان افزود اين است كه علاقهء فاطمه به پدرش، بسيار نيرومندتر و مشتعلتر از احساس دخترى نسبت به پدرش بود. او، پدر را عاشقانه دوست مى داشت. چه، اين دختر نيز، همچون پدرش يك دختر عادى نبود. او بنا به فرموده ء شخص پيامبر (صلى الله عليه وآله) " مام پدرش " بود. در غربت و تنهايى پدر، تسلى بخش رنجهايش، در غم واندوه پيامبر، غمگسارش، در جنگ و جهاد، هم رزم و همراهش، در دوران محاصره در شعب ابى طالب، هم زنجير حصارش، ميوه ء دل وعمر پدرش، خردسال ترين طفل پدر