والى مصر نشست. اما... از قضا آن شب، عمرو عاص بيمار شد و به مسجد نيامد، و به جاى وى قاضى مصر به نماز آمد و طعمهء يكى از فرزندانش مى رفت. شب نوزدهم رمضان آن سال را نيز به خانه دخترش " ام كلثوم " آمد. در اين باره ام كلثوم مى گويد: آن شب پدرم به خانه من آمد و ابتدا به نماز ايستاد. پس از اذان مغرب، براى افطار ظرفى آوردم كه تنها دو نان جوين و يك ظرف شير و كمى نمك در آن بود. پدرم، پس از نماز به آن سينى نگريست و گفت: دخترم، چرا دو نوع نان و خورش آوردهاى؟ آيا نمى دانى كه من از رفتار پيغمبر پيروى مى كنم؟ دخترم، بدان كه در مال حلال دنيا حساب است و در حرامش عقاب. تا يكى از اين دو نان خورش را برندارى، افطار نمى كنم... من ظرف شير را برداشتم. او اندكى نان جو با نمك خورد، آنگاه شكر كرد و باز به نماز ايستاد. در آن شب، بسيار نماز مىكرد، و به درگاه خدا مىناليد و بسيار از اتاق بيرون مىرفت به آسمان نگاه مىكرد و باز مى گشت و قرآن مىخواند. و آيهء شريفهء (ان في خلق السموات والأرض) را كه در مورد تدبر در شگفتيهاى آفرينش است، تلاوت مى فرمود، سپيده دمان، به آهنگ مسجد بيرون آمد، در حالى كه مى گفت: " خدايا مرگ مرا خجسته گردان ".... دم در خانه، مرغابيانى چند كه در خانه داشتيم، در آن سحرگاه پيش آمدند، و بر سر راه او بانگ و ناله مى كردند و پر مى زدند. خواستيم آنها را دور كنيم، فرمود: " واگذاريدشان كه اينها صيحه گرانند و در پى آنها، نوحه گران خواهند بود ".
آنگاه در باره آنها سفارش كرد: " دخترم، اين پرندگان زبان بسته، نمى توانند گرسنگى و تشنگى خود را اعلام كنند، يا از آنها مراقبت كنيد يا آزادشان سازيد ".
سپس امام، در آن تاريكى شب به مسجد آمد. قنديلهاى مسجد خاموش بود. در آن تاريكى شب به مسجد آمد. قنديلهاى مسجد خاموش بود. در تاريكى ركعتى چند نماز خواند. سپس دعاى تعقيب خواند و دعا كرد. آنگاه بر بام ومأذنه مسجد بر آمد و اذان گفت و با صداى شمشير ناخواسته قرار گرفت. ولى عليرغم عدم موفقيت آن دو نفر در انجام نقشهء ترور، از اين طرف، پيش از شب معهود براى ابن ملجم واقعه اى پيش آمد كه تصميم قاطع او راسخ تر كرد. بدين ترتيب كه چون موعد انجام جنايت، در شب نوزدهم رمضان بود و هنوز براى ابن ملجم چند شبى فرصت باقى بود، اين مدت كوتاه را در محله