او مانع توالد زن و مرد وقدر شربتش از برگ وبيخ او جهة قطع توالد سه مثقال است كه شراب بنوشند افعى اسم عبرانى مار است و به عربى حيه است و اقسام او را اسامى مىباشد و كوچك و بزرگ و سياه و مايل به زردى و مايل به سرخى و مايل بتركى و ابلق و غير آن يافت مىشود و بهترين او مادهء اشقر مايل به سرخى است و ماده را چهار دندان مىباشد ونر را دو دندان و بايد جوان باشد و علامت جوانى باشد و علامت جوانى سرعت حركة و هميشه سر را بلند داشتن اوست و بايد چشمش مايل به سرخى و سرش عريض و جسدش صلب و مايل به باريكى بوده و از آب و عمارت و جنگل و شوره زار دور باشد و در آخر بهار صيد شود و بعد از صيد بى امتداد زمان سر او را قطع كنند و طريق آنست كه سر را با دنباله بهم بسته به قدر چهار انگشت از سرو دنباله بيك ضرب قطع كنند و هر چه كم خون و بعد از قطع سرو دنباله بىحركت باشد استعمال نبايد كرد پس از قطع بايد پوست آن را و جوف آن را انداخت و بعد از آن استعمال نمود بغايت حار و يا بس ومجفف ومحلل است چون با آب وشبت و روغن زيتون طبخ نمايند وباكند ناشاول نمايند مواد غليظ را به طرف جلد و دفع كرده بتحليل مىدمد و در مجذوم اين معنى به تجربه رسيده است و از خوردن بسيار او بدن متقرح شده مثل فلس ماهى پوست مىريزد و كم او اخلاط متعفنه لطيفه را مستحيل بقمل وكثيفه را بئقشر جلد دفع مىكند و خوردن او جهة سموم ت مشروبه وملذوعه و ضعف بصرو درد عصب وبرص ومنع زيادتى خنازير و حفظ جوانى وتقوية قوتهاى حيوانى و حواس و طول عمر مؤثر است هرگاه هر سال يك بار تناول نمايند و ضماد گوشت خام او جهة دفع ستم افعى گزيده و اقسام مارها بغايت نافع وبجهة داء الثعلب وداء الحيه وتحليل خنازير و او جاع مزمنه بارده نافع واكثار او محرق خلط ومصدع ومصلحش شير و رب ميوهها است و چون هفت عدد افعى را به ريسمان پشم سرخ ارغوانى خفه كرده بازاء هر يك گرمى زنند بستن آن ريسمان را بركردن صاحب خناق جهة دفع علت بالخاصية مجرب دانستهاند و نمك افعى كه جوف آن را پر كرده باشند در افعال ضعيفتر از گوشت اوست و قرص افعى در افعال قريب با ووطريق ساختن او آنكه بعد از اخراج جلد وجوف چند بار به آب بشويند و خشك كرده در ديگ سفال يا مس قلعيد را با آب بقدرى كه او را بپوشاند و اندك شبت و اندكى نمك چندان بجوشانند كه قهرا گردد پس گوشت او را از استخوان جدا كرده در هاون سنگ بكوبند و به قدر ربع او يا مثل آن نان خشك ميده پاكيزه اضافه نموده با مرق گوشت او خمير كرده قرصهاى تنگ به وزن يك مثقال بسازند و با اندك روغن بلسان تدمين نمايند تا متكرج نشود و قدر نان اگر ربع او شود بهتر است و نخودى كه در حين جوشانيدن گوشت او با او بجوشانند در افعال قريب به قرص است افينوس بيونانى اسم نباتيست ما بين شجر و گياه و ساقش مزغب و شاخهاى او باريك و از سه عدد زياده نمىشود و برگش شبيه به برگ سداب و بسيار سبز وثمرش مثل ثمر خيار كوچكى صنوبرى شكل و سياه و گلش زرد و صدفى و پخش به قدر امرودى و پر از رطوبت و چون خشكشو و باطن او سفيد و ظاهرش سياه مىباشد در دويم گرم و خشك ولذاع و آشاميدن اعالى او مقيئ واسافل آنمسهل و مجموع آنمقيئ ومسهل بلغم وقدر شربتش سه قيراط واز رطوبت او بيخ قيراطيست ومؤلف تذكره گويد كه رطوبتى در كه ثمر اوست وجهة تحلل صلات با وجلاى بياض چشم نافع است افتيمون يونانى وبمعنى دواء الجنون است و آن نباتيست بسيار سرخ وفروع او مثل خياطه و برگهاى بسيار ريزه و گلش سرخ تيره و تخمش از خردل ريزهتر وسرخ مايل بزردى وبرنبات تا و اشيائى كه نزديك او باشد مىتند و پخش شبيه بزردگ ونصارى گويند كه در حوالى او چيزى نمىرويد وطعمش تلخ و با اندك تندى وگلش نريخته داند مىبندد ودرسيم گرم و در در دويم خشك ومحلل وملطف ومسهل سودا وبلغم وجهة نفخ وامراض دماغى وكرم معده وسرطان وجنون وماليخوليا نافع وبالخاصيه جهة امراض سوداى وثقيهء سودا بيعديل وچون يك هفته هر روز ده درهم آن را با نصف رطل شير تازه خيسانيده وبا پانزده مثقال سكنجبين بنوشند جهة دفع خفقان وموحش وماليخوليا وتشنج مجرب وچون دو درهم آن را بلند بسته درد وثلث رطل شراب يكشب خيسانيده روز ديگر افشرده صاف او را بايك اوقيه شربت بنفشه وشربت كل وروغن بادام شيرين بنوشند اسهال مرهء سودا در نهايت قوه كند بدون مضرتى وباعث ضعف نمىشود ومؤلف تذكره ثثى رطلرا ثلثين طل دانسته وقدح بر مؤلف مالا يسع نموده و او را اعتقاد آنست كه يكرطل ادرسى رطل تا چهل روز بايد خيسانيد و مطبوخ او با مويز جهة ماليخوليائى كه از مداوست شراب بهم رسيده باشد نافع خصوصا كه با بنفشه واصل التوس وبا در نجبويه وكل گاو زبان باشد و چون ضعيف التركيب است زياده از يكدوجوش نبايد داد و مضر صفراوى وحار المزاج ومورث غشى ومصلحش بنفشه وكتيرا وقدر شربتش تا سه مثقال و در مطبوخات تا ده درهم وبدلش لاجورد وحجر؟؟ است يا يكوزن ونيم او حاشا يا مثل او حاشاء دو رنگ او تربد و تخم او را نبايد گوبيد افسنتين لغة يونانى اسم نباتيست مابين شجر وگياه شبيه ببابونده گاو چشم برگش مثل صعتر وغبار ناك و سفيد و شاخش مثل برنجاسف وانبوه وساقش بلند وگل او مثل گل بابونه واز آن ريزه تر وتخمش شبيه با سپند و باتلخى وقنض وبرى او با عطريهء ثقيلى وقسمى را برگ مثل برگ زردگ وسفيد وگلش زرد بى اوراق سفيد ودر مصر سيسه نامند وزبونترين اقسام او است و بهترين او رومى طرسوسى وسورى است كه با حراقه و تلخى و قبض باشد در اول دويم كرم ودر آخر آن خشك ومفتح وملطف ومستهى ومسهل صفرا وساير اخلاط معده ومنقى عروق وسينه و شش و مقوى بدن و جگر و معدهء سرد و مدر بول و حيض وعرق وشير وكشنده اقسام كرم وترياق سموم مشروبه وملذوعه ومحلل
(٢٨)