دود اسم هندى لبن است دود ينكن اسم هندى بادنجان بريست دهن البلسان كيفيت تكون او در بلسان مذكور شد بهترين او تازهء قوى الرايحهء خالى از حموضه كه شبيه به آب تيرهء مايل بسرخى باشد وزود حل شود وآب را بقوام شير كند ودر ته آب نشيند وشير را منجمد سازد وچون بر لباس پشمى چكد بشستن از آب اثرى از ونمامند ودر چشيدن زبانرا اندكى بكزد وبا قبض باشد وهر چه در آن اين آثار نباشد مغشوش است وخوب او را قوت تا چهل سال باقيست وآنچه از شاخ وبرگ بلسان وروغن زيتون بعمل آورند قريب القوهء باوست وآنچه بالفعل متعارفست از جهة عدم درخت بلسان كه در عين الشمس بود واز شاخ وبرر شام وميعه ء سايله وسباسه وروغن تخم ترب بالسويه گرفته در ده مثل آن از روغنهاى كهنه ميجوشانند تا ربع بماند وصمغ درخت كاج راچون در روغنها هل كنند اكثر آثار او را دارد وبسيار قريب باو مىباشد در سيم گرم وخشك ومدر بول وحيض ومخرج جنين ومشيمه وترياق سموم هوام وخانق النمر وساير سموم وملين صلابات و محلل مواد بارده ومقوى عصب ورحم وقوهء باصره وآشاميدن او جهة اخراج زلونيكه در حلق مانده وسرفه ورعشه وامراض دماغى وعصبانى وعسر بول واخراج حقناه وقرحه شش وضيق النفس وربو ونفس الانتصاب ودرد كلو وحرقه البول وسلس البول وامراض مقعد وضماد او جهة رفع استرخاى قضيب ورفع لرز وتغير رنگ وضح ودردهاى رطوبى وجراحات وپاك كردن چرك او وحمول او جهة اعاثه حمل ودرد رحم و قطور او جهة درد گوش واكتحال او جهة ابتداى نزول آب نافع وقدر شربتش تا نيم مثقال است وبدلش يكوزن ونيم يا دو وزن او روغن زيتون كهنه است با روغن رازقى كه حب بلسان در او جوشانيده باشند وروغن ترب بهتر از ساير او تانست در بدل او دو چون روغن زيتون هفتاد بار با مثل او آب صافى بجوشانند تا آبها سوخته روغن بماند در جميع مواد وخواص بدل اوست واكثر مجرمين بهتر از دانستهاند دهن باصطلاح اكسيريان زنبق است وبعرف اطبا چربيست كه از اشيأ بطريق مخصوصه حاصل شود وروغن حيوانات وگلها وشكوفها گيرند هر يك در مكان خود مذكور شده ومىشود وآنچه از قرع منكوس تقطير كنند قويتر از ساير اقسام وطريق مربات در دستور اول مذكور است دهن السوس الآسمانجوئى دهن ايرساست ودرحرف الف زكور شد دهن الزفت درحرف زامسطور است دهن البرز روغن تخم كتان است ودركتان مذكور است دهن المبارك ودهن المنقذ روغن آجر است ومذكور شد دهن الاترج روغن ترنجست ومذكور شد دهن الحل بحأ مهمله دهن سمسم است دهن الخل بخاى معجمه از مركبات ودر باب ادهان در دستور ثانى مذكور است دهن الحل بجيم روغن گلسرخ است دهن عسلى او مالى است دهن الخلوع روغن زعفرانست دهن الحجر نفط است دهن البطم روغن درخت بطم است دهن حب البطم روغن حبه الخضر است دهام رصاص اسود است دهنه اسم شبه است دهمست اسم فارسى غار است دهن الصوابى روغنى است كه از روغن تخم كتان وروغن زيتون وسند روس ديازند ودر سندروس مذكور است وهنج به فارسى دهنهء فرنگ مند وآن سنگيست كه در معادن مس ونقره وغير آن از بخارات معدنى مسكون ميكردد ومثل دو جد كه از معدن طلا بهم مىرسد ودهنهء نحاسى بخار معدن مس است وبهترين او سبز تيره است كه در حين صافى هوا صاف نمايد ودر تيره گى او تيره فرنگى عبارت از دست وبعد از آن طاوسى مايل بسرخى وشفافى وبعد از آن زرد وزبونترين آن طاوسى مايل بسياهى است وآنچه سائيده او زرد باشد طلائى نامند وهر چه محك او سفيد كردد ونقرهء سرخ او مسى وتيره وسياه او را آهنى گويند در چهارم كرم وخشك وبعضى سرد وخشك دانستهاند وجالى ملطف ونيمدرهم او فاد زهر سموم وستم قاتل غير مسموم است بجراحت كردن امعا وعلاج پذير نيست واكتحال او جهة تقويه باصره وقلع بياض چشم مجرب ورافع احتباس بول دوابست اكتحالا واز خواص خمر بيه است وطلاى او با سركه جهة قوبا وسعفه سود اوى وبرص وبهق وسعوط محلول او با سداب جهة رفع بيعديل وبه دستور نفوخ او با مشك نامند؟؟ همين اثر دارد دها توره اسم هندى جوز ماثل است دهى اسم هندى ماستست دهون اسم هندى دخانست دها سبا اسم هندى شكاعيست دهنه فرنگى اسم فارسى دهنج ذهبى است ديووار اسم فارسى وبه عربى شجر الجن وابهل هندى وصنوبر هندى نامند منبت او بلاد هند است واندرختيست كوچك ومايل بسياهى وشاخ او شبيه بشاخ وزرنباد وبا اندك تندى وتلخى وشير او تند ومحرق ومعطش ودر چهارم كرم ودر سيم خشك واز سموم قتاله وصمغ او مشكور اهل صناعت وگويند نكاه داشتن او باعث اطاعت جن مىشود وضماد او جالى ومقرح جلد وجهة او رام بارده نافع وساير اجزاى ديو را در سيم گرم وخشك وآشاميدن سائيده او جهة استرخاء وفالج ولقوه وامراض باردهء دماغ وسكته وصرع وريزانيدن سنگ ومثانه وكرده ودفع اسهال بلغم ونشستن در طبيخ او جهة خروج مقعد نافع ومضر شش ومصلحش صمغ عربى وروغن بادام وقدر شربتش يك درهمست ديفرو جس بيونانى بمعنى مضاعف الاحراق وسه قسم مىباشد يكى معدنى وآنجاكيست كه از چاه قبرس بيرون آورده در آفتاب خشك كرده ميسوزانند وقسمى از
(١٢٠)