مسألة، دو مثل عامى بگوييم:
اگر بينى كه برادر تو دست و پاى غلام را بسته و مى گويد كه برو آن مرغ را بگير و اگر نه تو را مى زنم. البته از برادر خود اين عمل را نمى پسندى و او را به جنون يا ظلم نسبت مى دهى، پس چگونه نسبت چنين امرى به جناب قدس الهى توان نمود؟
مرحوم (سيد حيدر آملى) (1) و همچنين مرحوم (صدر المتألهين) (2) در اين موضوع كه رد جبر وتفويض و اثبات امر بين الامرين است به فعل نفس و صدور افعال از قواى او مثال زده اند كه (من عرف نفسه فقد عرف ربه) و در اين باره شيخ عارف (محيى الدين عربى) را در مواضع عديده دو كتاب عظيم الشأن: (فتوحات مكيه و فصوص الحكم) بياناتى بسيار لطيف و دقيق است.
جناب استاد حسن زاده آملى - حفظه الله تعالى - در اين مورد مى فرمايد:
بدان كه امربين الامرين ومنزلة بين المنزلتين - چنان كه تذكر داده ايم - به (توحيد فعلى) اشارت دارد و در عين حال كه فعل به حسب وجود و ايجاد مطلقا به علة العلل ومسبب الاسباب ومبدء المبادى عزوجل تعلق دارد، نسبت به كثرات در هر موطن و محلى محفوظ است و در مباحث سابقه داشته ايم كه (النفس في وحدته كل القوى)، يعنى جميع قوا در مملكت وجود يك انسان، همه شأنى از شؤون نفس ناطقه و مظهر و مجلايى از بروز و ظهور اويند كه نفس هم چنان كه در مقام قوت، عاقله، عاقله، در مقام، ما فوق آن، آن مقام، ما فوق عاقله است. همچنين حقيقت، در مرتبه قوه لامسه نيز هست كه يك حقيقت واحد از مقام فوق التجرد و ظل الوحدة الحقه واجب الوجودى تا مراتب كثرات قواى منبث در بدن است كه نفس، اصل محفوظ در جميع قواست و قوام و تحقق ووجود آنها بدوست و