هل هى ارادة اخرى منه؟ او امر من خارج؟) (1).
يعنى: (و گاهى در جواب از اين اشكال گفته مى شود كه: ارادى بودن (فعل) با (اراده) است اما ارادى بودن اراده با خودش مى باشد نه با اراده ديگر تا تسلسل لازم بيايد، مانند اينكه مى گوييم موجوديت هر ماهيتى با (وجود) است ولى موجوديت (وجود) با خود (وجود) است. يا آنكه مى گوييم نورانيت هر چيز با (نور) است اما نورانيت نور با خود (نور) است.
ولى اين پاسخ درست نيست، از آن جهت كه در اين پاسخ، ميان جهات تقييدى و جهات تعليلى، فرق گذاشته نشده است، زيرا معناى اينكه مى گوييم موجوديت موجود با خود او است آن است كه در صدق مشتق بر وجود، نيازى به حيثيت تقييديه نيست، هر چند به حيثيت تعليليه نياز است، اگر موجود، ممكن باشد) توضيح بيشتر:
در اصطلاح حكما و فلاسفه گفته مى شود كه (وجود)، عين (وجوب) است يا وجود مساوق وجوب است. افرادى كه درس نخوانده اند چنين گمان مى كنند كه اگر چنين است، پس همه ما كه وجود داريم واجب الوجود هستيم!! و نمى دانند كه معناى اينكه (وجود) عين (وجوب) است اين است كه وجود در وجوبش، احتياج به (جهت تقييدى) ندارد، يعنى اگر وجود، بخواهد موجود بشود، لازم نيست كه به آن وجود، چيزى ديگرى ضميمه شود، مثلا ما كه مى گوييم انسان موجود است، معناى آن اين است كه انسان اگر بخواهد موجود بشود، احتياج به جهت تقييدى دارد، يعنى بايد در كنار ماهيت يك موجودى باشد تا بگوييم (الانسان موجود).