مولوى مى گويد:
چون قضا آيد نماند فهم ورأى * كس نمى داند قضا را جز خداى چون قضا آيد فرو پوشد بصر * تا نداند عقل ما، پا راز سر زان امام المتقين داد اين خبر * گفت اذا جاء القضا عمى البصر چون قضا بگذشت خود را مى خورد * پرده به دريده گريبان مى درد * * * چون قضا آيد نبينى غير پوست * دشمنان را باز نشناسى ز دوست * * * چون قضا آيد طبيب ابله شود * و آن دوا در نفع هم گمره شود اشكال اشكالى كه در اينجا به نظر مى آيد اين است كه در اين بيانات، (قضاء و قدر) به عنوان ناقض و باطل كننده اصل عليت عمومى و به عنوان عاملى در مقابل ساير عوامل جهان، ولى قويتر و نيرو مندتر از آنها ذكر شده است. و اين با آنچه در گذشته گفته شد كه قضاء الهى، هيچ چيزى را جز از مجراى علل و اسباب خود ايجاب نمى كند و در زبان حديث نيز تأييد شده، منافات ندارد.
در حديث است: (ابى الله ان يجرى الامور الا باسبابها - ابى الله ان يجرى الاشياء الا باسباب فجعل لكل شئ سببا ولكل سبب شرحا وجعل لكل شرح علما وجعل لكل علم بابا ناطقا). (1)