و موضوعاتى است كه خصوصيات آنها براى ما در آينده روشن نيست (يعنى نمى دانيم كدام يك از اين قوانين بر او حكومت خواهد نمود) از اين نظر، چنين فردى، داراى سرنوشتى مبهم و غير معين است.
و اما در مورد ايراد دوم: كوتاه سخن آنكه: مقصود از حتمى، همان قطعيت عارضى است كه با امكان خلاف آن، منافات نخواهد داشت و اصولا هر موقع درباره غير خدا سخن از ضرورت و وجوب به ميان مى آيد، مقصود قطعيتى است كه بر روى يك امر ممكن، عارض مى گردد.. (1) نظريه دوم و نقد آن موجودات جهان بر دو قسمند: برخى از آنها امكان بيشتر از يك نوع خاص از وجود، در آنها نيست، مانند مجردات علوى، برخى ديگر اين گونه نيستند، امكان بيش از يك نوع خاص از وجود، در آنها هست و آنها ماديات مى باشند.
موجودات مادى، آنهايى هستند كه از يك ماده خاص به وجود مى آيند و زمينه به وجود آمدن موجودات ديگر مى باشند، مانند همه موجوداتى كه محسوس و ملموس ما مى باشند.
ماده طبيعى، نقش پذير صورتهاى مختلف است، ماده طبيعى، استعداد تكامل دارد. ماده طبيعى از بعضى عوامل طبيعت، قوت و نيرو مى گيرد و از بعضى ديگر، نقصان پيدا مى كند و يا راه فنا و زوال مى گيرد. ماده طبيعى استعداد دارد كه با علل و عوامل مختلف، مواجه شود و قهرا تحت تأثير هر كدام از آنها يك حالت و كيفيت و اثرى پيدا كند، مخالف با حالت و اثرى كه از آن ديگرى مى توانست پيدا كند.
يك تخم كه در زمين كاشته مى شود، اگر مصادف شود با آب، هوا حرارت،