مى كند البته نگاهى با بصيرت و پرده را از روى قلب بر مى دارد، پس فكر مى كند بسان تفكر عبرت گيرنده و توفيق را در ذهن از كار افتاده اش مىدمد، پس باز مى گردد به شكل پاره آتش سوزان، در عين حال سالم مى شود و از معارضه وسوسه گر ديگر از ياران آن دشمنان، در امان مى ماند و در اين هنگام چه بسا اميد مى رود كه سالم و سلامت باشد.
اما اگر صوارف و موانع به اندازه آن دواعى و اسباب باشد او را وادار مى كند كه به مجمع بيگانه و گروههاى زيانكار و مقتولين توسط دشمنان و همراهان آنان قربانى گشته، احساس بى نيازى مى كند. و آن همراهان، با همراهى آن مسنگدلان، بر مسكين بيچاره حمله مى كنند و آن فقير مسكين، مغلوب است و در آن حال ميل مى كند به افرادى خدعه گر كه متحد شده اند و غالبا بال و پر پاسبانان به آنان نمى رسد و دست يا بى ندارد.
مبادى اراده خداوند، قلبت را نورانى و ذهنت را تيز نمايد، بدان كه هرگز اراده اى در تو پديد نمى آيد مگر اينكه قبل از آن، صورتى مشخص را در قوه و هم خود، تصور نمايى و آن صورت موجب تحقق همتى در تو شود كه آن همت تو را به سمت مقصودى سوق دهد، و چه بسا آن عاملى كه وهم را به حركت وامى دارد، عقلى ثابت و استوار و يا ظن و گمانى مستولى و يا تخيلى لازم وانفكاك ناپذير است، و گاهى نيز عامل مزبور، ضابطه روشنى نداشته و ناخود آگاه انديشه و خاطره اى ناپايدار در ذهن، افكنده مى شود و چه بسا به غايت هايى ناپايدار و اراده هايى ناتمام مى انجامد، ولى نقش ذهنى آنها در قالبهاى ذكر نمىگنجد و كار آمدترين اين نوع سانحه ها و خاطره هاى ذهنى، آن است كه با عادتى هماهنگ بوده و يا لذتى را به دنبال داشته باشد كه قوه شهوت آن را تأييد كند و يا با شعله اى از غضب درآميزد و