نشانه عدم تدبير حكيمانه براى جهان پنداشته اند و در دره كفر والحاد، فرو غلطيده اند. و به همين دليل است كه حكماى الهى، عنايت خاص به مسألة خير و شر، مبذول داشته اند و شرور را به جهان عدمى برگردانده اند.
براى حل اين مسألة، لازم است نخست توضيحى پيرامون مفهوم عرفى خير و شر بدهيم و سپس به تحليل فلسفى آنها بپردازيم.
مفهوم خير وشر جناب استاد مصباح يزدى در اين رابطه مىنويسد: (براى دريافتن معناى خير و شر در محاورات عرفى، مى توان از دقت در ويژگيهاى مشترك ميان مصاديق واضح آنها سود جست، مثلا سلامتى و علم و امنيت از مصاديق واضح خير، و بيمارى و جهل و نا امنى از مصاديق واضح شر به شمار مى رود. بدون شك آنچه موجب اين مى شود كه انسان چيزى را براى خودش خير يا شر بداند، مطلوبيت و عدم مطلوبيت است، يعنى هر چه را موافق خواسته هاى فطرى خودش يافت آن را خير، و هر چه را مخالف با خواسته هاى فطريش يافت، آن را شر مىنامد.
به ديگر سخن براى انتزاع مفهوم خير وشر، در وهله اول، مقايسه اى بين رغبت خودش با اشياء انجام مى دهد و هر جا رابطه مثبت وجود داشت، آن شئ را خير و هر جا رابطه منفى بود، آن شئ را شر به حساب مى آورد.
در وهله دوم، ويژگى انسان از يك طرف اضافه و مقايسه، حذف مى شود و رابطه بين هر موجود ذى شعور و صاحب ميل و رغبتى با اشياء ديگر، لحاظ مى گردد و بدين ترتيب، (خير) مساوى بامطلوب براى هر موجود ذى شعور، و (شر) مساوى با نامطلوب براى هر موجود ذى شعورى خواهد بود.
در اينجا اشكالى پيش مى آيد، و آن اين است كه گاهى چيزى براى يك نوع از