طريقه اى را كه براى وصول به حق برگزيده و آن عبارت است از: خصومت ورزى در بحث و گفتگو كه (علم كلام) ناميده مى شود، طريقه اى است روشن و نمايان. پس به گفتگو و مناظره پرداختم و جاذبه هاى بحث، ما را به (مسأله قدر) سوق داد.
و رفيق بحث من - همان گونه كه او را مىشناسيد - به خاطر اينكه قدر از حقيقت افعال ما فاصله دارد، و به واسطه برزخ و حائلى كه ميان قدر او و واقعيت اعمال انسان وجود دارد و اين كه فعل قدر و اراده اش شامل اختيار ما نمى شود، ريشه هاى افعال ما را در سرزمين قضاء نمى نهد و آنها را از شراب (قدر) سيراب نمى سازد.
گفتگوى ما موجب بلند شدن فرياد او گرديد، ولى من به اميد اينكه بتوانم وى را درمان نموده و از زياده روى او بكاهم، روش مدارا را پيش گرفتم. پس در اين هنگام، مردى بزرگ از دور در نظرم جلوه نمود. گفتم: خدا جزاء دهد مردى را كه همانند حى بن يقظان است و بعيد نمى دانم كه خود او باشد، و شايد آنكه ملكوت هر چيزى به دست اوست پس از مدتى طولانى مرا به ملاقات چنين دوستى بهره مند ساخته است، زيرا عالم غيب، بسان انبان سربسته اى از شگفتيها است كه به صورت غير مترقب، گشوده شده و قدرهاى دور از انتظار از طرق پيش بينى نشده، نمايان مى گردند، و چه بسا حادثه دورى كه (قدر) آن را نزديك نموده و چه بسا نزديكى كه (قدر) آن را به عميق ترين دره پرتاب مى كند و قدر از بزرگترين راههاست.
انسان، فاعل كارهاى اختيارى خود است و تو اى برادر! آنچه را كه من از (آيات قدر) بر تو مى خوانم به آسانى دفع مى كنى و بشدت آن را انكار مى نمايى و روى خوش به آن نشان نمى دهى، و بعيد مى شمارى كه (قدر) جز در موارد خاصى داراى چنين اقتدار گسترده اى باشد، و بر اين عقيده اى كه افعال و اقوال خوب و بد وجدى و شوخى و حق و باطل تو همگى