آن هر نوع اراده اى كه باشد، در حقيقت برخاسته از شوق است. بلكه بايد دانست كه هر اراده و اختيارى ابتدا و آغازى دارد و آنچه كه داراى آغاز است، سببى دارد، و آنچه داراى سبب است از آنچه كه بالفعل سبب است پديد مى آيد، و آنچه كه سبب بالفعل است موجب است، و اگر وصف ايجاب، قوام نگيرد، وصف سببيت بالفعل نيز منحل خواهد شد. بنابراين منشأ اراده ها اسبابى است كه همگى داراى صفت ايجاب بوده و جواز و امكان در آنها راه ندارد و اينها همان دواعى افعال انسان است. آنگاه كه اين دواعى، بر موانع چيره گشته و همه چيز با آن هماهنگ گردد، از هر طرف عزم و تصميم را احاطه مى نمايد و قوه عزم هم هيچ درنگ را روا نداشته و اراده ها در تسخير او قرار گرفته و او اعمال آنها را تنفيذ مى كند، و چه بسا كارى كه تو به فرجام آن آگاه بوده و در آغاز، در دفع آن قادر بوده اى ولى آنگاه كه در برابر آن قرار گرفته اى، گويا قيد و بندهايى دستها و پاهاى تو را بسته و گويا زبانت از فرياد برآوردن، بسته شده و در نتيجه تو براى ترك آن هيچ اقدامى نكرده و فريادى بر نياورده اى، بلكه تسليم آن امر گرديده و آن را انجام مى دهى. آيا اين امر بدون اسبابى كه قدر الهى آنها را تربيت مى كند، تحقق مى پذيرد؟ اينها معانى دقيقى است كه آثار و نشانه هاى آن اندك است و در قوه ذكر نمى ماند و اگر آنها را در ميان گمشده هاى حافظه خود به دست آورى، خواهى گفت: چيزى جز نتيجه ذهن يا خوش باورى نيست، ولى نمى دانى كه و هم به تو خيانت كرده و قفل ذكر و فكر تو گشوده نشده است.
پاسخ به يك اشكال اگر كسى درصدد معارضه بر آمده و اراده آفريدگار متعال را يادآور شود (كه مستند به دواعى و اسباب نمى باشد) بايد بداند كه اراده الهى به هيچ وجه با اراده مورد بحث ما (اراده انسان) قابل مقايسه نيست. كيست كه با اين رأى مساعدت