فيصله دادن، پايان بخشيدن و قطعى كردن را مى دهد، ولى صحيح نيست كه در اين موارد به جاى كلمه قضاء، كلمه حكم به كار برده شود.
البته بسيارى از موارد نيز وجود دارد كه صحيح است به جاى اين كلمه، كلمه حكم به كار برده شود و آنها مواردى است كه حكم تشريعى يا تكوينى، سبب فيصله دادن و قطعى شدن يك چيز شده است مثل: (والله يقضى بالحق والذين يدعون من دونه لايقضون بشئ) (1) و يا: (وكان امرا مقضيا) (2) واژه قدر واژه (قدر و تقدير) به معناى اندازه و اندازه گيرى و چيزى را با اندازه معينى ساختن، استعمال مى شود. موارد استعمال اين كلمه، همين مفهوم را مى رساند مثل: (كل شئ خلقناه به قدر) (3) على هذا، كلمه تقدير به معناى اندازه گيرى و يا تعيين و تشخيص اندازه يك شئ است در تجريد و شروح آن در مبحث افعال بارى، ادعا شده است كه هر يك از قضاء و قدر به سه معنا اطلاق شده است.
الف - خلق ب - الزام و ايجاب ج - اعلام.
ولى به نظر مى رسد كه اين مطلب صحيح نيست. همه مواردى كه ادعا شده است كه به معناى خلق يا اعلام استعمال شده است، همان مفهوم فيصله دادن و قطعى كردن را مى دهد. ادعاى اينكه اين كلمه، مفهوم خلق يا اعلام دارد، از باب اشتباه مفهوم با مصداق است و يا نوعى تأويل و توجيه كلامى است. متكلمين